چاپ کردن این صفحه
اجتماعی

خواستگار مجازي!

   14 ارديبهشت 1395  250

در بين خواستگاران در فضاي مجازي كه به من پيام داده بودند و قصد آشنايي بيشتر داشتند پسري توجه من را به خود جلب كرد و من نيز به قصد ازدواج و آشنايي بيشتر با او درخواست دوستي او را پذيرفتم...

ابتداي جواني وقتي هر خواستگاري برايم مي آمد بهانه مي گرفتم و جواب منفي به او مي دادم تا اينكه خواستگارهايم كمتر شد و من هم سنم بالا رفته بود خويشاوندان و دوستان نيز پشت سرم خيلي حرف مي زدند خواستم خودم دست بكار شوم تا بيش از اين سنم بالا نرفته البته الان هم 35 سالمه و آن شور و شوق گذشته را ندارم. فكري به ذهنم رسيد گفتم شايد اينترنت و شبكه هاي اجتماعي بتواند هم سرگرمم كند و هم اينكه شايد گزينه مناسبي براي ازدواج پيدا شود اما افسوس كه در چه دامي خودم را گرفتار كردم.

در تعدادي از اين شبكه هاي اجتماعي عضويت پيدا كردم و سرگرم گشت و گذار و مشاهده فيلم ها و كليپ هاي آن بودم هم برايم جالب بود و هم اينكه پسران ديگري به من پيام مي دادند و قصد آشنايي با من را داشتند كه با آنها ازدواج كنم در بين خواستگاران در فضاي مجازي كه به من پيام داده بودند و قصد آشنايي بيشتر داشتند پسري توجه من را به خود جلب كرد و من نيز به قصد ازدواج و آشنايي بيشتر با او درخواست دوستي او را پذيرفتم.

 بهروز كه خود را مديرعامل يك كارخانه معرفي كرده بود داشت كم كم قسمتي از زندگي من مي شد و هر روز در شبكه اجتماعي تلگرام با همديگر چت مي كرديم و رابطه ما عميقتر شده بود چندين ماه بصورت مجازي با او رابطه داشتم بهروز به من خيلي علاقه نشان مي داد و خيلي مؤدبانه با من رفتار مي كرد من واقعاً به او علاقه مند شده بودم و مي خواستم از نزديك او را ببينم راستي يادم رفت بگويم بهروز اهل و ساكن استان ديگري بود بخاطر همين تا آن زمان نتوانسته بودم ببينمش، از او درخواست كردم به اصفهان بيايد تا ببينمش عكس او را ديده بودم و پسنديدم اما چون واقعا به او علاقه مند بودم خواستم بيايد و ببينمش بهروز نيز درخواست من را پذيرفت و به اصفهان آمد آن دو روزي كه در اصفهان بود با همديگر به نقاط تفريحي شهر رفتيم و لحظات خوشي را سپري كرديم، با ديدار بهروز علاقه من به او چند برابر شد و اگر قبلاً روزي يك ساعت چت مي كرديم بعد از آن روزي 4-5 ساعت چت مي كردم و تماس تلفني داشتيم بعد از آن ديدار چند بار ديگر نيز بهروز به اصفهان آمد و او را ديدم تا اينكه يك روز بهروز به من گفت جهت مشكلات كارخانه به مبلغ 40 ميليون تومان پول نيازمند است و به محض دريافت وامش آن مبلغ را به من باز مي گرداند من كه علاقه زيادي به بهروز داشتم از اينكه از من كمك خواسته بود خوشحال هم شدم بنابراين پس انداز خودم و مقداري هم طلا داشتم فروختم و آن مبلغ را به او دادم و چون به او كاملاً اعتماد داشتم هيچ ضمانتي از او دريافت نكردم.

بعد از مدتي به بهروز مشكوك شدم چون رابطه او با من كمتر شده بود تا اينكه ديگر اصلا جواب پيام ها و تماسم را نمي داد آن موقع بود كه فهميدم هدف او كلاهبرداري بوده و از همان ابتدا هيچ علاقه اي به من نداشته است و پس از دستگيري او مشخص شد تمام صحبت هايش دروغ بوده و نه تنها مجرد نبوده بلكه صاحب فرزند نيز بوده است و همچنين شغل وي نيز چيز ديگري بوده است.

اينها صحبت هاي دختر جواني است كه تاوان اشتباه و ناداني خود را داده و علاوه بر اينكه آبرويش در بين دوستان و فاميل رفته دچار افسردگي و شكست عاطفي گرديده. اشتباه او اين بوده كه مسير خود را براي انتخاب همسر درست نرفته و سراغ فضاي مجازي كه پر از دروغ و نيرنگ مي باشد رفته است يكي از مهمترين و سرنوشت ساز ترين تصميم در زندگي هر فردي انتخاب همسر مي باشد پس چرا جوانان امروز اين تصميم مهم را به جاي اينكه با مشورت و كمك پدر و مادر انجام دهند خودشان و به كمك فضاي مجازي انجام مي دهند و نتيجه اش اين است كه يا در دام كلاهبرداران و شيادين قرار مي گيرند و يا اينكه سرنوشت شوم طلاق و جدايي در انتظار آنهاست .

 

نويسنده: اجتماعي پليس فتا فرماندهي انتظامي استان اصفهان