امروز: پنج شنبه 09 فروردين 1403 برابر با 28 مارس 2024

اخبار مهم روز
بازنشستگان زیر تیغ عدالت - سه شنبه, 10 بهمن 1402 03:08
اقتصاد ایران، پیش و پس از انقلاب - سه شنبه, 10 بهمن 1402 03:08
درباره مهاجرت معکوس - سه شنبه, 10 بهمن 1402 05:50
درباره رابطه ایران و آمریکا - دوشنبه, 02 آبان 1401 23:15
پیام
  • Failed loading XML...
  • Failed loading XML... Opening and ending tag mismatch: link line 1 and head Opening and ending tag mismatch: link line 1 and html EndTag: '
  • Failed loading XML...

آموزش و پرورش را باید از نو نوشت!

  • سه شنبه, 27 تیر 1396
  • نوشته شده توسط 

کیاست - ایمان محمدی-کودک همین که 6 یا 7 سالش شد دیگر واجب‌التعلیم است، پایان دوره متوسطه حالا نظام جدید باشد، نظام جدیدتر از آن باشد یا هر عنوان دیگر که امروز به آن گفته می شود، تا همان روز که دیپلم می‌گیرد در اختیار بزرگترین وزارتخانه کشور است. آموزش و پرورش نهادی که از دیروز، فردای کشور را در دست دارد، کودکان را تا آغاز جوانی همراهی می‌کند و پا به پا  با خود می‌برد. البته اگر خوب شدند که کار جامعه و خانواده است و اگر هم باب میل نبودند، مقصر آموزش و پرورش است!

وقتی کودک از سن تغییرپذیری گذشت او را تحویل مدرسه می‌دهند تا بیاموزد، از خواندن و نوشتن تا حساب و کتاب، اما انگار یک جای کار لنگ است. دانش‌آموز نامی که است که همان کلاس اول که الفبای نوشتن و خواندن را یاد می‌گیرد بر کودک نهاده می‌شود و تا 18 سالگی با خود یدک می‌کشد.

اما آیا فقط همین رسالت آموزش و پرورش است؟ بخواند و بنویسد و حساب کند یا قرار است برای باقی عمر هم اندوخته همراه خود داشته باشد.

امروز هر کسی در این مملکت است، روزی گذارش به مدرسه افتاده ... ، دباغی نیست که گفته شود گذار پوست به آنجا می افتد، بیشتر شبیه یک کارخانه است که وقتی مواد اولیه را تحویل می‌گیرد، آن را با ارزش افزوده به چیزی تبدیل می‌کند که پیشتر نبوده است، گوهر را می‌تراشد و جلا و صیقل می‌دهد، آهن را در کوره می‌گدازد به چکش علم و دانش، صاحب شخصیت می‌کند.

اما آموزش و پرورش امروز حال خوبی ندارد. این نهاد که پرچم کشور را حتی در دورترین نقاط به مرکز با چند دانش‌آموز و یک معلم هم شده، برافراشته نگه می‌دارد، یا در کلاس‌های روباز زبان مشترک همه باشندگان ایران را زنده نگه می‌دارد، دچار ضعف‌های ساختاری و عدیده است.

بخش بزرگی از بدنه دولت را فرهنگیان تشکیل می‌دهند و 15 درصد کل بودجه کشور در حال حاضر صرف آموزش و پرورش می شود. تنها پرداخت حقوق فرهنگیان در آخر هر ماه، بخش بزرگی از این بودجه را می‌بلعد اما در عوض کفاف مخارج معلمان آنها را نمی‌دهد.

مدارس دو نوبته هنوز وجود دارند، البته اگر بتوان نام آنان را مدرسه گذاشت، در بهترین حالت چند کلاس 40 یا 50 متری با 1000 یا دو هزار متر حیاط، نه خبری از زمین ورزش است و نه استخر یا آمفی تاتر و آزمایشگاه مناسب برای هر مدرسه!

امکانات ناکافی برای خیل کودکان و نوجوانانی که قرار است در آینده، چرخ‌های علم و صنعت کشور را بچرخانند.

برای دیدن یک تک یاخته زیر عدسی میروسکوپ، دانش‌آموزان باید صف ببندند و لوازم کمک آموزشی تنها در مدارس هیات امنایی یا غیرانتفاعی دیده می‌شود.

قائدیها مدیرکل آموزش و پرورش اصفهان به همراه دیگر همتایان خود در سراسر کشور، همنوا با وزیر و معاونان این وزارتخانه، هر سال در زمان ثبت نام، صحبت از تحصیل رایگان و لاحق بودن مدیران در دریافت وجه از اولیای دانش‌آموزان می‌کنند.

اما کیست که نداند، پدران و مادران به خاطر ثبت نام یا عدم احساس حقارت و تفاوت فرزندانشان، به هر نحوی که شده فیش‌های کمک به مدرسه یا هزینه‌های فوق برنامه را می‌پردازند.

در مدارس ایران نمره محوری و اصل بودن حفظیات، علی‌رغم تمام یافته‌های قرن بیستمی در آموزش، مانند قرن نوزدهم رواج دارد. دانش آموزان تحقیقات فرمالیته ارایه شده از طرف معلمان خود را در کافی نت‌ها به دست جستجوی محققان غیررسمی و مزدبگیر می‌سپارند تا چند صفحه‌ای را از فضای مجازی، کپی کنند برای رضایت مدرسه و کسب نمره!

معلمان در خارج از وقت اداری برای تامین معاش خود، تن به شغل دوم و سوم می‌دهند، از آموزش خصوصی همان دانش‌آموزان تا آژانس تلفنی یا اداره یک مغازه بستنی فروشی که تا 12 شب کار می‌کند.

دانش‌آموزان هنوز در مدارسی تحصیل می‌کنند که سقف‌هایش آماده است از بار گذشت زمان، خود را به زمین برسانند و ستون‌هایشان خسته از روزگار دراز نگونسار شوند.

هنوز داغی که بر صورت کودکان شین آبادی گذاشته شده، از خاطر‌ها نرفته و خاطره معلمی که جان خود را فدای دانش‌آموزانش کرد در دل ‌ها زنده است.

لوازم گرمایشی غیراستاندارد از چند مدرسه برچیده شده و چند دبستان و دبیرستان فرسوده منتظر بودجه برای بازسازی و نوسازی هستند؟

چند درصد دانش‌آموزان از سوتغذیه رنج می‌برند و به خاطر کمبود کلسیم باید دچار کاهش قد در سن رشد شده اند.

آیا تصاویر مدارس کپری را مدیران نشسته در تالارهای پرتجمل دیده‌اند، مدیرکل‌های دل آسوده، دل خوش به شاخه گل های خوش آمدگویی جشن آغاز سال تحصیلی آیا در مناطق مرزی حضور پیدا می‌کنند و می‌توانند پشت میزهای زهوار در رفته کودکان آنجا بنشینند، البته اگر روی زمین درس نخوانند.

چند مدرسه به شبکه اینترنت مناسب و کتابخانه مجهز است؟ چه تعداد از این دانش آموزان می‌توانند با فراغ بال و همچون همتایان خود در کشورهای پیشرفته و حتی همسایه به سالن مطالعه بروند و با هم‌کلاسان خود در موردی تحقیق و پژوهش کنند؟ اصلا در اکثریت مدارس حتی شهرهای بزرگ، چیزی با عنوان پژوهش و کار دسته جمعی برای دانش‌آموزان معنی شده است؟

هر وزیری که می‌آید نالان از بودجه و نبود امکانات است و چون می‌رود باز هم صورت معلمان است که با سیلی خودشان سرخ نگه داشته است.

درست است که "شمع شدی شعله شدی سوختی" اما آیا "تا هنر خود به من آموختی" هم صادق است، اصلا زمانی برای آماده شدن معلم و دبیر هست تا هنرش را بروز کند و در اختیار فرزندان این مرزو بوم قرار دهد.

کسی نمی‌داند چند مریم میرزاخانی در مدارس کشور این شانس را دارند تا شناخته شوند به واسطه استعدادهایشان و اگر نباشد مزیت مرکزنشینی، کدامشان از پیله آموزش و پرورش سر بر خواهند آورد.

جامعه‌ای که کودکی نکرده، نوجوانی‌اش به حفظیات می‌گذرد برای تعالی و آموختن مهارت زندگی باید به کجا برود؟ مگر کشور چقدر وقت برای از دست دادن دارد آن هم در قرنی که انسان در حال درنوردیدن ابعاد است و برندگان بلیط یکطرفه مریخ، آماده نوشتن خاطرات خود از سیاره سرخ در آینده‌ای نزدیک می‌شوند.

سند تحول بنیادین آموزش و پرورش ممکن است برای دانش‌آموز دبستانی قابل ستایش باشد، اما مگر نظام جدید و طراح آن که آقای نجفی باشد از خاطر نسل‌های دهه شصت و هفتاد رفته است.

آقای نجفی که هنوز تا دری به تخته می‌خورد، نامزد ریاست بر چند وزارتخانه می‌شود، هنوز توانسته پاسخ‌گوی روزها و عمرهای به هدر رفته با آموزش‌های فشرده شده و ناکارآمد

زمان خود باشد که امروز حتی برای دوباره آزمودن، آنچه آموزده شده در نظر گرفته می‌شود.

چگونه است که ادارات اوقاف هر روز سخن از بدهی میلیاردی این وزارتخانه در شهرهای مهم کشور از بابت اجاره موقوفات می‌کند، اما چشم اندازی برای پرداخت آن و رهایی شدن از زیر دین واقفان دیده نمی‌شود.

نقل است در کشور آلمان، پزشکان از کمبود حقوق خود گله داشتند اما صدراعظم آن کشور گفته، از من نخواهید تا برای حقوقی بالاتر از معملمان طلب کنم!

حالا این را بگذارید در برابر تجمعات صنفی فرهنگیان که هرازگاهی از سر ناچاری، درویشی را کنار می‌گذارند و کلاس‌ها را تعطیل می‌کنند، هرچند حس معلمی آنها را وادار می کند تا فرزندان ملت را تنها رها نکرده و دوباره به کلاس‌های خود برمی‌گردند آن هم با جیب‌هایی پر از وعده!

تا حال چند بار مقام رهبری بر ضرورت توجه دولت‌ها به آموزش و پرورش و ارجحیت آن بر همه اقدامات فرهنگی تاکید کرده‌اند؟ آیا فرمایشات ایشان باید به تجارت پوشاک توسط فرزندان وزرا منتهی شود؟

رییس جمهور می‌گوید اگر همه بودجه فرهنگی کشور در آموزش و پرورش کشور هزینه شود، آسیب‌هایی که گریبان فرهنگ و جامعه را گرفته مرتفع خواهد شد، این از آن بایدها و اگرهایی است که به فرموده رهبر معظم انقلاب، مخاطب آنها خود ایشان است.

امروز به طور تقریبی 70 درصد نیروی کار کشور دچار کمبود یا ضعف مهارتی است، کجا باید مهارت آموخته شود؟ بر سر کلاس‌های نظری و با تئوری حل شده یا حل کردن مسایلی که یک ماشین حساب 50 هزار تومانی هم آن را حل می‌کند؟

آموزش فنی و حرفه‌ای به عنوان رکن اصلی مهارت آموزی و تامین نیروی انسانی آموزش دیده (تکنسین) چه خروجی جز برپایی کلاس های فنی حرفه ای در سطح شهرها با شهریه های آنچنانی برای آموزش مقدمات کودکانه‌ای چون استفاده از نرم افزار‌های ابتدایی یا کلاسهای آشپزی داشته است.

وقتی کودکان آسیای جنوب شرقی، نه ژاپن بلکه تایلند و مالزی یا اندونزی در حال ساختن ربات‌ها و منتاژ قطعات رایانه لوحی هستند، دانش‌آموزان ایرانی باید برای دیدن یک ربات در صف بایستند یا والدین آنها ده ها هزار تومان را صرف ثبت‌نام آنها در کلاس‌های فوق برنامه مدرسه کنند که تنها از یک ویدئو پروژکتور فیلم کارخانه ساخت رایانه در چین را پخش می‌کند!

برای ساختن فردا باید به دانش‌آموزان و صاحبان فردای این مرز و بوم نه حفظیات نمره محور را که داشتن اراده برای ساختن، تحقیق و پژوهش علمی در کنار روحیه مسوولیت پذیری و قانون به مثابه ناموس را آموخت!

امروز دیگر دانش‌آموز سر به زیر و ساکت که هیچ مهارتی جز برداشتن کیف مدرسه را ندارد، لازم نیست، آنکه آینده را می‌سازد باید بداند که خود اوست که باید بسازد، و اگر نیاکان این مردم روزگاری چون ابن سیناها و بوریحان‌ها نمی‌خواندن، نمی نوشتند یا به فکر تقلید از آموخته‌های سقراط و افلاطون بودند دیگر علمی پیشرفت نمی‌کرد و ریاضیات و پزشکی پا نمی‌گرفت. آنها نیز باید بیاموزند در عرصه علم و فرهنگ، آتش به اختیار باشند و برای علم و مهارت سر از پا نشناسند، و گرنه همان ‌طور که امروز دیر است، فردا دیرتر خواهد بود، آری؛ آموزش و پرورش را باید از نو نوشت.

منتشر شده در اجتماعی
کد خبر: 1326

خبر خوان

آخرین اخبار

اخبار

  •  
    استفاده هر چه بیشتر از ظرفیت جوانان به
     
  •  
    دادخواهی عمومی مردم شاهرود از رییس جمهور
     
  •  
    استقبال از غرفه نفت سپاهان در نمایشگاه
     
  •  
    افتتاح مجموعه انبارهای سردار شهید سید
     
  •  
    دولت سیزدهم و تالاب هامون
     

به روايت تصوير

حالت های رنگی