شیرین هوشنگی: بدون شک یکی از مهم ترین دغدغه های پیش روی دولت مردان، مسوولین و ملت ها در عصر کنونی، بحران آب می باشد که نه تنها به عنوان یک مساله منطقه ای و ملی، بلکه به عنوان یک مساله جهانی مورد توجه قرار گرفته است.
در این میان یکی از بارزترین اتفاقاتی که در کشور ایران به دنبال خشکسالی رخ داده، خشک شدن دریاچه ها، تالاب ها و رودخانه هایی است که در کشور وجود دارند و از مهم ترین آن ها می توان به رودخانه دایمی زاینده رود که بزرگترین رودخانه فلات مرکزی ایران به شمار می رفته، اشاره کرد، که بدون شک خشک شدن این رودخانه مشکلات زیست محیطی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و حتی سیاسی بسیاری را موجب گردیده است.
ولی آیا تنها خشکسالی باعث پدید آمدن چنین مشکلاتی شده است یا نبود مدیریت درست و برنامه ریزی نادرست کوتاه مدت و بلند مدت سازمان ها برای مقابله با این بحران به این شرایط دامن زده است؟
ضعف آگاهی در شناخت بحران آب
این روزها همه دیگر می دانند که حال زاینده رود خوب نیست. چه آنها که در اصفهان زندگی میکنند و چه آنها که در چهارمحال و بختیاری، خوزستان، کرمان، قم و یزد روزگار میگذرانند. با این وجود، هنگامی که به دلایل این وخامت حال میپردازیم، دیگر آنقدرها اتفاق نظر بین مردم، مسوولین در مناطق یاد شده وجود ندارد!
در چنین بزنگاهی است که نقد منصفانه و ارایهی تحلیلی علمی و همهجانبه از شرایط آبشناختی موجود در حوضه آبخیز زاینده رود و بررسی سهم بخشهای خدمات، صنعت، کشاورزی و محیط زیست از منابع آبی این حوضهی راهبردی کشور میتواند به برخی از مهمترین دلایل بوجود آمدن این بحران کمک کند.
خطر نابودی میراث فرهنگی اصفهان در پی خشک شدن زایندهرود، خشک شدن باغهای چند صدساله و دارای حقابه مطرح در طومارشیخ بهایی و پیامدهای ویرانگر خشک شدن رودخانه بر زندگی مردم از جمله پیامدهای کمبود آب در زایندهرود است.
اصفهان را از دیرباز نصف جهان میگفتند؛ چرا که بیش از هر شهر دیگری در ایران و جهان، صاحب کهنزادبومهای تاریخی و جذابیتهای فرهنگی است؛ شهری که مدنیت خود را از وجود زاینده رود یافته این روزها در پی بی تدبیری مدیران باید چشم به بستر خشکیده آن بدوزد و با پیامدهای ناگوار آن کنار بیاید.
متاسفانه مدیریت حاکم بر اصفهان به جای اینکه بر این مزیت نسبی ناهمتای سرزمین شیخ بهایی بنازد و آن را بیش از پیش صیقل داده و به صندوقی پایدار برای افزایش ثروت ملی بدل سازد، کوشید تا با استقرار گروهی از آب برترین صنایع، نظیر فولاد، ذوب آهن، پتروشیمی، سیمان، سفال و... همچنین ادامهی روشهای سنتی کشاورزی، بر وابستگی معیشتی بر این سرزمین بیافزاید و مردمان سختکوش و هنرمند اصفهانی را بیش از پیش چشم به راه عطوفت و مهر آسمان سازد؛ آسمانی که بارها اعلام کرده و نشان داده که میانگین ریزشهایش بین 20 تا 40 درصد کمتر از میانگین ریزشهای آسمانی کل کشور است و آن هم کشوری که خود کمتر از یک سوم میانگین کرهی زمین از موهبت باران و برف بهرهمند میتواند باشد.
پرسش اصلی آن است که: آیا این آسمان است که با اصفهان نامهربانی پیشه کرده و یا ما هستیم که قانون حاکم بر آسمان و زمین اصفهان را درک نکرده و به جای طراحی توسعه و بارگذاری درخور و متناسب با توانمندیها و خواهشهای بومشناختی استان، کوشیدهایم تا بر اساس مصلحتهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خود، سیمای اصفهان را دگرگون سازیم؟!
به عنوان یک شهروند این روزها دیدن برخی از صحنه های خشکی زاینده رود دیگر باور پذیر نیست؛ چنان که چسبیده به بستر خشک زاینده رود شاهد سر ریز آب از چمن ها و درختان حاشیه زاینده رود هستیم!
اتلاف آب فقط مخصوص مصارف خانگی نیست و حجم بالایی از آب توسط دستگاه های دولتی و شهرداری ها هدر می رود. ضمن اینکه اصولا کاشت محصولی مثل چمن که نیاز بالای آبی دارد با اقلیم منطقه اصفهان همخوانی ندارد و سالهاست که کارشناسان و هواداران محیط زیست از شهرداری اصفهان می خواهند که چمن کاری در پارک ها و بوستان ها را متوقف کند.
کشت برنج و عدم نظارت مسوولین؛ با توجه به اینکه استان اصفهان به دلیل مشکلاتی که پیرامون حوضه آبریز زاینده رود دارد، تغییر الگوی کشت از موضوعات بسیار مهم در بخش کشاورزی برای آن محسوب می شود. در هیچ کجای دنیا، برنج در مناطقی با بارش کمتر از 800 میلیمتر کشت نمیشود. اما در غفلت و خواب مسوولین و باتوجه به ممنوعیت کشت برنج شاهد آن هستیم که در اطراف شهر کشاورزان مشغول کاشت آن هستند.
زاینده رود در پرتو الطاف دولت های پیشین
زمانی که به گذشته باز می گردیم و آنچه که بر سر زاینده رود آمده است را بازنگری می کنیم چیزی جز بی مهری و بی توجهی نمی بینیم. و در این میان کوتاهی دولت های پیشین و بهانه یافتن هایی بی دلیل برای انتقال آب این رود که دیگر معنای دایمی ندارد و حتی فصلی هم دیگر نیست، جای بسی پرسش و تاسف دارد.
در دولت آقای رفسنجانی انتقال آب را به کرمان و یزد شاهد بودیم که خود داستانی طولانی دارد. در دولت آقای خاتمی انتقال آب را به یزد همچنان نظاره گر بودیم که اندک اندک مشکلات پیرامون آن نمایان میشد و باز هم گویی همه چشمشان را بر روی واقعیت بسته بودند. و در دولت آقای احمدی نژاد فرای انتقال آب، حمایت از برداشت در بالا دست و زدن چاه های پی در پی بدون مهندسی درست آب سبب شد تا ذخیره آب های زیر زمینی به کم ترین حد ممکن خود برسد که باز هم برای کشاورزان و روستانشینان خبرهای خوشایندی به همراه نداشت. حال در دولت آقای روحانی همچنان چشم به راه باریکه آبی هستیم که بر بستر خشک زاینده رود جریان یابد و از نگرانی ها اندکی بکاهد که البته آن هم با در نظر گرفتن شرایط امروز زاینده رود همچون رویایی در دور دست خواهد بود.
نکته جالب توجه در این میان این است که تمام مسوولین و مدیران شهری کمبود آب و مدیریت نادرست آن را به گردن هم می اندازند و انگشت اتهامشان به سوی یکدیگر روانه شده که خود می تواند در تنگنای بحران آب وقت بیهوده تلف کردن باشد و نه چیز دیگر!
در دو سه سال گذشته رییس شورای اسلامی شهر اصفهان مقصر اصلی کمبود آب در زاینده رود را استانداری اصفهان اعلام کرده و گفته بود: در ماجرای خشکی آب زاینده رود و برهم ریختن منظره زیبای سی و سه پل استانداری اصفهان مقصر است و این موضوع به شهرداری اصفهان هیچ ربطی ندارد! اما شهرداری و شورای شهر پیگیر این موضوع هستند و درخواست های بسیاری از استانداری داشته اند.
حالا باید دید امروز چه کسی مقصر خشکسالی زاینده رود است: استانداری، شهرداری و یا شاید مردم اصفهان؟!
آنچه که مشهود است این روزها اصفهان "آب ندارد" و این مساله رفته رفته مانند سایر مسایل تبدیل به یک معضل همیشگی می شود که در رخوت و تکرار ایام بدست فراموشی سپرده خواهد شد. و دیگر بستر خشک آن با پل های تاریخی پرسشی برای شهروندان و حتی مسافران نخواهد داشت.