يك نگاه دقيق و همهسويه به سلسله نيازهاي ظاهري و باطني و ارزشهاي پيدا و ناپيداي زنان در گفتار و رفتار فاطمه زهرا(س) به خوبي آشكار بود، گرچه بسياري از احتياطها و ظرافتهاي گفتاري و رفتاري آن حضرت داراي ممنوعيت خاص فقهي نبود بلكه نشان از عظمت روحي آن پاكبانو داشت.
اسماء بنت عميس نقل ميكند كه در حضور فاطمه(س) بودم كه رسول خدا(ص) داخل شد، در حالي كه گردنبندي طلايي كه علي(ع) از سهم خود براي فاطمه خريده بود در گردن آويخته بود.
رسول خدا(ص) رو به زهرا(س) كرد و فرمود: «دخترم! مبادا مردم با اين گفته كه «فاطمه دختر محمد است» تو را مغرور سازند اما بر تن تو لباس زورمندان باشد!»
پس از گفتار پيامبر(ص) زهراي مرضيه(س) آن را از گردنش جدا كرد و فروخت و با آن بندهاي خريد و آزاد كرد و رسول خدا(ص) نيز به خاطر اين كار شادمان شد.
به يقين اين شيوه هميشه جاودان سيرهاي درسآموز براي خانوادههاي دينباور مذهبي است كه بدانند بسياري از كارهاي مباح از نظر فقهي براي كساني كه رنگ دين بر خود دارند گاه مكروه و يا حرام خواهد بود زيرا نگرش ديگران را به مذهب تغيير خواهد داد.
گرچه استفاده از مواهب الهي و ظاهري آراسته، مناسب و دلآرا و روحبخش نه تنها براي آنان شايسته بلكه بايسته است تا بسياري باوري چنين نيابند كه مذهب مانع شادي و شادماني صحيح است و يا دين اسلام داراي آموزههاي سخت و سفت و دشوار است!!
از اينرو بانويي كه گردنبد حلال و مباح و اهدايي شوهر عزيز خود را به خاطر حفظ شأنيت و قداست خويش و خانواده در راه خدا انفاق ميكند، حساسيت بسيار نسبت به پوشش متين و مناسب دارد، رو به شوهر خود ميكند و ميفرمايد:
«و ما علي رأسي من قناع الا عبا نسجتها بصاع؛
مقنعه و چادر مناسبي بر سر ندارم مگر چادري كه آن را با يك من بافتهام.»
و همراه با چنين حساسيتي ستوده در حجاب و پوشش، دقتي بالا و عفتي والا از خود نشان ميدهد. رو به اسماء بنت عميس كرده ميفرمايد:
«اي اسماء! من اين شيوه را كه نسبت به بانوان انجام ميشود و [در مراسم بعد از مرگ[ پارچهاي روي جنازه زن نمياندازند و شخص پوشش لازم ندارد و جسد نمايان است ناروا ميشمرم و نميپسندم.»
اسماء گفت: اي دختر رسول خدا! آيا چيزي را كه در سرزمين حبشه ديدم به شما نشان دهم؟
پس از آن چوبهاي تري فراهم ساخت، آنها را خم كرد، سپس پارچهاي روي آنها انداخت [و تابوتي ساخت] فاطمه(س) با ديدن آن فرمود:
«چقدر اين خوب و زيباست! چرا كه به واسطه آن، زن از مرد باز شناخته ميشود (در نتيجه نسبت به شؤون پيكر زن رعايت لازم صورت خواهد گرفت) پس آنگاه كه من جان سپردم، تو و علي مرا غسل دهيد و هيچ كس ديگر بر من وارد نشود.»
آن اندوه و اين احساس مسؤوليت براي پس از مرگ در حالي است كه همه ميدانيم با پايان حيات هيچ مسؤوليتي فقهي براي انسان در انجام مراسم غسل، كفن و يا تشييع وجود ندارد، اما فاطمه، فاطمه است و پاره تن رسول خدا و همسر علي مرتضي! او به بانوان نسلها و عصرهاي بعدي درس حجاب و عفاف را تا آخرين لحظه حضور روحاني و جسماني در دنيا ميدهد و اين اندوه تلخ اما مقدس خود را با لبخندي شيرين و دلنشين پايان ميبرد، زيرا با ديدن تابوت، تنها و آخرين تبسمي كه بعد از رحلت رسول خدا(ص) از او ديده شد همان بود و بس! آن عزيز الهي در پايان اسماء را دعا كرد و فرمود:
«استريني ستركِ اللّه من النّار؛
پيكر مرا بپوشان خداوند تو را از عذاب آتش دوزخ خود بپوشاند.» و با چنين انديشه شفافي به ديدار معبود خود شتافت.
سرهنگ جهانگير كريمي – معاون اجتماعي فرماندهي انتظامي استان اصفهان