چاپ کردن این صفحه
فرهنگی

از لس آنجلس مستقیم به تهران

   27 فروردين 1396  281

کیاست - ایمان محمدی- بالاخره بیایند یا نیایند، می پرسید چه کسانی؟ همان آقای الف، آقای ش.ش.پ، آقایان م و ع، آخری سلطان قلب ها را خوانده(محض اطلاعتان مرحوم فردین خواننده نبوده)!

چند وقت پیش یکی از همین لس آنجلسی ها، سر پیری درد دل می کرد که صوت و تصویرش به مدد فضای مجازی منتشر شد، بنده خدا می گفت، خوانندگی و موزیک کار و بارش بوده و خرجش را در می آورده است، انقلاب که شد مجبور می شود برود  لس آنجلس، نه می داند سلطنت طلب چیست و ضد انقلاب هم استغفرالله.

ش.ش.پ که ریتم های امروز ما در داخل را حتما شنیده، لابد پیش خودش فکر کرده صد رحمت به شعرها و آهنگ های خودش، اذن می خواهد که برگردد و همان شش و هشتی هایش را بخواند، حالا  کنسرت هم داد و نداد، از کَرَم بزرگان است.

اینها را نوشتم تا مشخص شود آقای بقایی هم بنده خدا سرش درد نمی کرده بلکه از سر درد؛ دل این حضرات و دلسوزی برای خلق الله، زخم زبان منتقدان را به جان خریده است.

اما واقعا چه شد رفتند؟! آیا لازم است که برگردند و اصلا به صلاح هست یا نه؟

با پیروزی انقلاب اسلامی، مظاهر فرهنگی طاغوت و تربیت شدگان سبک خاص سلیقه حاکمان آن روز، مثل مجسمه های شاه که پایین کشیده شد، دیگر جایی در این مملکت نداشتند. بعضی پا به سن گذاشته ها و استخوان دارها ماندند، به زندگی شخصی شان رسیدند و بدون غم غربت، سر بر بالین خاک نهادند، اما آنها که  نمی توانستند از صحنه ها دل بکنند، یا توهم های فردا بر می گردیم را باور کرده بودند، راهی دیار غربت شدند و بیشترشان با بقیه مهاجران ایرانی یک تهران کوچک در لس آنجلس ساختند.

حالا اما بعد از آن همه سال که نه دیگر چمدانی بسته مانده و نه اینجا هم ساز و نقاره توی پستو مانده است، عده ای هوس کرده اند قبل از میعاد با ملک الموت بیایند توی وطن، همان کوچه های خاکی را ببینند(البته دیگر کوچه خاکی کمیاب شده است) مثل یکی که همین پارسال مرحوم شد.

اما جز خاطره و نوستالژی و حدیث نفس ها، دلیل دیگری برای آمدن این رفتگان هست؟ منفعتی هم برای کشور در پی دارد؟ و اصلا چرا باید چیزی که رفته و تمام شده را دوباره به صورت جدی مطرح کرد؟

اگر کسی نگاهی به آمار سفرهای خارجی بیندازد؛ دبی و ترکیه از پرطرفدارها هستند، غیر از یکسری تفریحات نباید جاذبه هنرمندان خارج نشین را از نظر دور داشت.

کسانی که رنج و خرج سفر را متحمل می شوند که برای یکبار هم شده، صدایی را که از نوار کاست یا پشت قاب تلویزیون از طریق پخش کننده ویدئو دیده بودند، این بار زنده و بدون حاجب ببینند و جوان تر ها هم که جای خود را  دارند.

سالانه چند میلیارد دلار ارز از کشور خارج می شود برای تفریح، و حالا اگر این آقایان نباشند، حتی برخی هاشان بتوانند مجوز در داخل بگیرند، چه می شود؟! به کجا برمی خورد، اگر قوانین رعایت شود که دیگر فرقی نمی کند چه کسی دارد آن را رعایت می کند!

حیات و ممات چندین شبکه ماهواره ای فارسی زبان به هنرمندان محوری است که یا با برگزاری تور و ارایه تبلیغ در این شبکه ها به گردش مالی آنها کمک می کنند و یا برای برنامه های بی سر و ته شان، خوراک تهیه می کنند. تهی شدن مرکزیت هسته اولیه هنرمندان خارج نشین باعث از دست رفتن یکی از سرمایه های مهم اجتماعی بخشی از جامعه مهاجر ایرانی خواهد شد که سردمدار تبلیغ و ترویج نوع متفاوتی از سبک زیست برای شهروندان داخل کشور  هستند.

کم نیستند هنرمندانی که به دلیل برخی سخت گیری های سلیقه ای، در دو دهه گذشته، رخت سفر بستند و  حالا در سطوح دیگری استانداردهای هنری در حال ارایه آثار خود هستند، از نوازندگی و خوانندگی گرفته تا بازیگری!

فراهم شدن فضای کار برای این دسته هنرمندان که از قضا معمولا گرایشات خاص سیاسی چندانی هم ندارند، علاوه بر افزودن بر غنای تجربی هنر و فرهنگ داخل مرزها، می تواند در برابر دیگر استعدادهای داخلی خود را آزموده و نتیجه آن، افسانه های سطح بالای هنری این اشخاص را هم به تاریخ بسپرد.

یک نکته دیگر هم برمی گردد به روی دیگر جامعه، همانی که در پس قرائت های رسمی نهفته است، و چنان ریشه ای دارد که هرازگاهی دم آن از جیب محصولات صدا و سیما بیرون می زند، این روی دوم نشان از علاقه های مگو و خجالت گونه ای دارد که شخصی که در فضای بیرون خود را طرفدار موسیقی فاخر ایرانی می داند و  اجراهای قطعات کلاسیکی از باخ یا شوپنهاور را بهترین نوای روی کره زمین می داند، وقتی به خلوت خود می رود، واویلا لیلی گوش می کند یا برای "خواننده محبوب و مردمی و ورزشکار خودمان" دلش غنچ می رود.

این جامعه حق دارد از محصولات فرهنگی با مجوز استفاده کند، پس بهتر است به چیزی که او از آن استفاده می کند، علاقه دارد و برایش هزینه می کند، مجوز داد. در این روش می توان علاوه بر کنترلی حداقلی بر فرم و محتوای محصولات، از نهادینه شدن ناخودآگاه توانایی برای انجام عمل غیرقانونی هم کاست.

در مجموع می توان به سمتی حرکت کرد که ضمن حفظ خطوط قرمز، از هزینه های مادی و معنوی بیشتر برای جامعه و کشور جلوگیری کرد و بخشی از نیازهایی که سبب گرایش های غیرمعتبر به سمت هنر خارج از کشور می شود را پاسخ داد.

مراسم ختم حبیب، نشان داد می توان اجازه آمدن به این پابه سن گذاشته ها را داد، عمر دست خداوند است اما قاعدتا این افراد هم بیشتر در وقت اضافه یا نزدیک به آن توپ می زنند و بهتر سوت آخر بازی آنها، همین جا کشیده شود.