• جمعه 7 ارديبهشت 1403
  • الجمعة 18 شوال 1445
  • Friday 26 April 2024
یادداشت

نوروز، روز نو شدن

   06 فروردين 1396  217

 مهدی برزین- چند بهار از سر این ملک گذشته را کسی نمی داند، اما ملتش در ناخوآگاهش لحظه لحظه آن را به خاطر سپرده است.

از آن صبح اساطیری که جمشید بر هوا رفت و روز نو خوانده شد تا بهارانه های تخت جمشید.

بهار برای ایرانی، اسطوره و واقعیت است چیزی از جنس خیال که در تار و پود هستی او بیانی از بودن را به رخ می کشد. از همان لحظه که اولین جوانه ها را بر درخت سر کوی و برزن یا باغچه خانه اش می بیند، طپش قلبش آهنگی دیگر پیدا  می کند، به امید نوروز میزان می شود.

همین امید بهاران در تاریک ترین لحظات و خوفناک ترین سکانس های تاریخ به هم پیوسته سرزمین ایران، نوری را در دل آنها روشن نگه داشت تا حمله اسکندر و تاراج مغولان را تاب بیاورند، شب های تاریک زمستانی که همه داشته هایش در معرض نابودی بود را به سحر برساند سپیده دمان عمرش به روزهای بهتر متصل شود.

ملتی که در همه درازنای خاطره اش، مقاطعی را تا لبه پرتگاه نابودی هویتی پیش رفت و باز هم به مدد همان پایان شب سیه سپید است از آن بازگشت.

از چکاچک شمشیرها و خون بارش جنگ ها جان بدر برده تا در آستانه عصر نو، باز هم ویرانه های خود را آباد کند، خشت ها را بر روی هم نهد و برای فرزندانش در کنار مرثیه روزهای رفته، از فردایی بخواند که با بهار خواهد آمد، بر پای سفره های سال نو فارغ از سبزه و گندم، پاس داشتی از خوان نعمتی را بگستراند که اگر روزهایی هم نامهربانی روزگار و غداری زمانه آن را به کامش تلخ می کرد، اما همواره نویدی، دریچه امیدی و نجوایی گرم در برابر او از آینده، فراهم می آورد.

امروز اما پس از طی کردن فراز و نشیب ها، گرفتار شدن های گاه و بیگاه در رخوت های خودخواسته یا ناخواسته، ملتی که برای قرن ها، چراغ بیداری را بر دستانش لرزان و خیزان، ولی رقصان و خندان تا عصر فرداهای شگفت انگیز بشر، بر دستان خود گرفته، خود را دوباره در شب سال نو، می آراید و می پیراید.

می پیراید از کژی و کاستی و اشتباه، و می آراید به نیکی و صلح!

اگر روزی پدرانِ درگذشته قرن پیشین، به تنگ آمده از آتش استبداد و استعمار، زنجیرها را گسستند تا زایش دوباره را در شب های سیاه و روزهای متراکم از رنج و حسرت و عسرت، برای فرزندان خود رقم بزنند، فردایی هم بود که همان فرزندان بهتر از پدران خود، قدم به تصحیح خطاهای پدران بردارند.

در سال های وبایی که طاعون استعمار، دل و جان ملت های منطقه را در می نوردید، صدای همین ملت بود که در نهضت ملی شدن نفت، دل های خفته را از قاهره تا بغداد، از الجزیره تا دمشق به بیداری فراخواند، و چه تقارنی با بهار در آخر زمستان که ما هنوز با تعطیلی روز 29 اسفند تلاش های همان فرزندان در گذشته را گرامی می داریم، فرزندانی که خون های پاکشان در قیام سی تیر، نهالی را آبیاری کرد که قهرمان قصه ای بزرگتر شد.

آری، این ملت با همه نداشته ها، کمبودها، نفرین جغرافیا و طمع حسودان، تا امروز سرفراز مانده، اگر روزی تا عمق مرزهایش عقب نشسته، فردایش با مدد اندیشه و تفکر انسانی، خاکریزهای دشمنش را یکی یکی فتح کرده است.

وقتی به مدد روح آزادگی خواه و آزادی طلبش، خسته از تحقیر، اختناق و وابستگی، ریشه پهلوی را به رهبری مردی برانداخت که در بهشت زهرا، به پشتیبانی ملت، دولت تعیین می کرد، آن روز باز هم برایش بهار بود، همان استعاره از پیروزی بر پلیدی و چیرگی نور بر ظلمت!

فردای همان بهار بود که کوچک و بزرگش  جان را بر کف دست گرفت تا داس دشمنان ایران را بشکند، دشمنی که رویش دوباره ایران و ایرانی را چون نو گل بهار می دانست که باید به تیغ تطاول قلع و قمع شود، همان روزی که پیر سفر کرده، آنان مرد کارزار خواند و رزمندگانش از کودک 13 ساله تا دنیادیده 70 ساله کمر همت به دفاع از ناموس و شرف مردمانی بستند که وابسته خاک نبودند اگرچه خاک وطن را زادگاه و مدفن خود می دانستند.

این بهار و امید به بهار، در همه ابعاد زیست ایرانی، خود را نشان می دهد، مثل پری رویی که تاب مستوری ندارد، اگر راهش به هر دلیل سد شود، روزنی می سازد، نهالی است که شاخ و تنه اش را بزنند، ریشه اش چنان در خاک سرزمینش فور رفته که باز سر بر می آورد.

نوروز و بهار نه که یک جشن و گرد هم آمدن تنها باشد، بذری است در نهان گاه تاریخ حیات ایران که تا حتی یک تن از مردان و زنان آن زنده اند، باز هم جوانه می دهد، بار می آورد و زندگی می بخشد.

شاید روزهایی فسرده و خسته از زمستان طولانی بوده، گرفتار در بی خبری و درگیری درونی شده، آشفته و سرگشته سر بر بالین شب نهاده، اما راه را گم نکرده، آتشی که در دل نهان کرده، در زیر خاکستر زمان، همیشه آماده برای شعله ور شدن به انتظار بارقه ای از فردای خزان سرد نشسته است.

امروز اما ایرانی در هر لباس و زبان، از شمال ترسالش تا جنوب و مرکز خشک سالش، از غرب و کوه های سر به فلک کشیده اش تا کویر تفتیده شرق دلیر پرورش، وقتی نفس اسفند به شماره می افتد، طپش قلب او، نظمی دیگر می یابد، تیک تاک ساعت ها و گذر ثانیه ها را در قلابی می کند برای گرفتن صیدی دیگر از رودخانه زمان، سالی دیگر، فرصتی نو که خداوند عالم از سر فیض لایتناهی بر او ارزانی کرده است.

 نوروز اما تنها برای آن دست از ابناء بشر که در چهاچوب مرزهای دنیوی امروز محصورند، خاطره نیست، جزیی از منظومه همسایگان و باشندگان در مرزهای فرهنگی ایران بزرگ هم هست، از بدخشان، دوشنبه و  بخارا تا سمرقند و هرات، در اربیل و سلیمانیه تا دیار بکر و باکو و آستانه!

بهار آنجا هم با واژه نو روز، یادآور روزی است که در پس دیروز کهنه، نوید طلوع دوباره خورشید را می دهد. پیوندی است که وقتی زمان آن برسد دوباره همگان را بر سر پیمان فرا خواهند خواند.

آری نوشتن از بهار و سخن پرداختن از نوروز، گذراندن وقت به بطالت و غفلت از فردای گریزناپذیر نیست، تقریر معرفتی است که جان و دل را برای رویارویی با سرنوشتی مشترک صیقل می دهد.

امسال هم دارد به جمع همه پیشنیان خود می پیوندد، آخرین لحظه های خود را با دقتی دو برابر خرج می کند و همه را در برابر فردای خود تنها می گذارد و فردا نه بسته سربسته که مجموعه ای از کردار و گفتار و پندار کسان خواهد بود، پس پیروز باد نوروز.

نظر دادن

تمام اطلاعات علامت گذاری شده با * را وارد نمایید. کدهای HTML مجاز نمی باشد.

پربازدیدترین اخبار

آخرین اخبار

  • کل اخبار
  • اجتماعی
  • اقتصادی
  • سیاسی
  • فرهنگی

به ما اطمینان کنید

چون بر این رواق پنداری در خور عرضه شود و گونه ای سخن به میان آید که همه را نیک آید، پس بایستی آن عرضه را ثواب گرفت و چون محتسب بر احوال خود باشی، چراغ هدایت برگرفته ای و بدان راه ها که نا امن است، توانی گذر کردن. پس ابتدایی را محتسب و انتهایی را محتسب و همه و همه چون حساب کار خود گیرند، فعل نیک به انجام رسد، که حق نیز نیک بر احوال واقف است.

ما را دنبال کنید

اوقات شرعی

اذان صبح
طلوع خورشید
اذان ظهر
غروب خورشید
اذان مغرب

اطلاعات تماس