از او پرسیدم دیدی که کار خلافی از آنها سر بزند یا برای کسی شاخوشانه بکشند، پول چیزهایی که میخرند را ندهند یا بیشتر از خودمان چانه بزنند، آشغال یا زباله هاشان فزونتر از آن چیزی است که مردم عادی تولید کنند؟
جوابی نداشت که بدهد، فقط انگار نمیتوانست بپذیرد آن سواحل، درختها، آبوهوا یا جادهها و هر چیز دیگر را باکسی دیگر هم میتوان شریک شد، شریکی که قرار نیست بماند، همان کسی که میآید، پولش را خرج میکند، باعث اشتغال چند نفر دیگر میشود و چند دهدلاری هم در این وانفسا وارد چرخه اقتصاد کشور میکند.
اما در کنار همه اینها روایتی دیگر هم از دیگرپذیری ایرانیان وجود دارد، اینکه ایرانی، مهماننوازترین ملت دنیاست، هیچ جا مثل ایران زیبا نیست و چهارفصل بودنش، عاملی برای جذب گردشگر است، گزارههایی دهانپرکن که ما را در میان چند کشور جذاب و دارای بیشترین آثار تفریحی، تاریخی و طبیعی موردپسند گردشگران قرار میدهد، مدام در فضای مجازی در کنار بعضی گزارشها از بدرفتاری فلان توریست آلمانیِ از سرطان رسته یا مادر پیر عراقیِ کتکخورده، کلیپهایی از توریستهای اروپایی منتشر میشود که در سیری از آفاقوانفس به سبک خودشان، ایران را بهترین کشوری یافتهاند که میشود به آن سفر کرد. مسافرانی که تنها در مسیر خود کلیشههایی از سلام، بفرما، نهار در خدمت باشیم و مانند آن را تجربه کردهاند و بهجز مشکل عبور و مرور در خیابانها، چیزی نیافتهاند که آنها را آزار دهد.
اشتباه نکنید، قصد سیاه کردن سفیدیها را ندارم، نمیخواهم ذرهبینم را روی چند لکه سیاه متمرکز کرده یا همصدا با برخی کج فهمان، هراس به دل کسی بیفکنم که ایران را مقصد خود انتخاب کرده است، اتفاقا حرف حسابم پاک کردن نقاط سیاه، گذر کردن از تفکر خوب و بد، خدمت و خیانت یا زشت و زیبا دیدن همهچیز است. میخواهم این واقعیت را بررسی کنم که توریسم خوب و بد ندارد، به قول شیائوپنگ، گربه میخواهد موش بخورد، سیاهوسفیدش فرقی ندارد!
توریست پول خرج میکند، اگر قاعده و قانون را رعایت کند، مثلا حجابش در حد متعارف باشد، دنبال مواردی نرود که ممنوع شده و به قولی کمی همچشمش درویش باشد، چرا نیاید؟
اینکه امروز ایران مقصد ارزانی برای گردشگران کشورهای همسایه است یا اماکن و شهرهایی دارد که علاقه آنها را برای زیارت یا سیاحت برمیانگیزد چه باک! مگر همین چند سال نبود که فریاد وا اسفای هتل داران مشهد از کاهش زائران در پی آن واقعه معروف به هوا بلند شده بود و بادبزن به دست، مگس میپراندند! چرا حالا کسانی پیدا میشوند بهصرف شنیدن چند شایعه از دیدن روی گردشگران عراقی در شمال یا اصفهان روی ترش میکنند یا چرا باید برخی جملات نکوهیده بر زبانهایی جاری شود که اگر توریست مو بور و چشم آبی را هر جا ببینند، او را آماج تعارفهای دلنشین خود میدهند، مگر رنگ دلارهای آنان فرق میکنند، آیا نزدیکی فرهنگی بیشتری با اهالی برلین و وین احساس میکنند تا با همسایگان عرب یا اهالی کشور آذربایجان!؟
نمیتوان صحبت از پذیرش گردشگر کرد، سخن از دیگرپذیری فرهنگی گفت و مدعی مهماننوازی شد و اینگونه اخمها را در هم کشید که اینها در مملکت ما چه میخواهند، گاهی از این طرز تفکر خطرناک و ناپسند، جوابهایی به ذهن مخاطب بختبرگشته خطور میکند که شاید نگاه بغضآلود و مشکوک برخی هموطنان باید برداشتی بهمثابه حدیث خویشتن داشت!
همین خشمآلودان عصبی، درجاهای دیگر از درآمدهای سرشار کشورهای اروپایی و حتی ترکیه و امارات بهواسطه گردشگری سخن میگویند، یک چرتکه برمیدارند، اعداد دورقمی را به میلیارد دلار و میلیون نفر پشت سر هم میگذارند تا ثابت کنند آنها کجای کارند و ما در اندر خم یک کوچه، همان دوستان منتقد پیش خود تنها به تعداد آثار تاریخی یا دوگانههایی از عکسهای جذاب مکانهای طبیعی ایران و دیگر نقاط جهان استناد میکنند و میگویند بااینهمه جاذبه چرا آنقدر که لازم است، درآمد وجود ندارد و تعداد گردشگران کم است؟
در پاسخ به دل نا گرانهای همیشگی و دلواپسان ازلی بهتر است این نکته را متذکر شد، اولازهمه باید به آنها و دیگرکسانی که دستی بر آتش دارند، فهماند که گردشگری یک صنعت است، صنعتی که قواعد بازار عرضه و تقاضا بر آن حکمفرماست، خدمات و محصولی میدهد و مشتری حاضر است در مقابل آن هزینه کند، به همین سادگی! اما از جلوتر که برویم دیگر به همین سادگی نیست، صنعت گردشگری رابطه مستقیمی بافهم جامعه میزبان از ضرورت مشارکت عمومی و تخصصی در توسعه آن دارد، هر ایرانی باید بداند که بهجای تعارف زدنهای همیشگی، آماده آدرس دادن به توریست باشد، شهرهایی که گردشگر بیشتری میپذیرند، به تقویت مهارتهای ارتباطی افرادی بپردازند که همیشه یا بهصورت موردی در معرض تماس مستقیم با گردشگران هستند، مهارتهایی که باید در سطح مدارس در قالب کارگاههای آموزشی جذاب به دانش آموزان و حتی اعضای خانوادههای آنان آموزش داده شود.
به شهروندان باید آموخت که اگر میخواهند از مواهب اقتصادی حضور گردشگران بهرهمند شوند، راهش آموختن راههای مهمان شدنهای بی هزینه به توریست خارجی و از سوی دیگر بازی کردن با آبروی ایرانی از طریق کلاههای گشاد بر سر گردشگر بینوا گذاشتن نیست. شهروند ایرانی باید این فهم را به دست بیاورد درصورتیکه خدمات درست، اصولی و باقیمتهای معقول همراه با ادب و مناعت طبع را بدون تبعیض ارایه کند، جریان ورود گردشگر بیشک ادامهدار و پایدار خواهد بود. برای مثال آنتالیا در ترکیه وقتی شاهد حضور روزافزون گردشگران ایرانی شد، قیمتهایش را دو برابر نکرد، خارجیها را به چشم غاصبان سرخوش ندید و در عوض خدمات متنوع باقیمتهای رقابتیتری در اختیار آنها گذاشت و برای فراهم محیطی دلپذیرتر و شناخت بهتر ذائقه ایرانیان تلاش کرد.
حال این وضعیت را مقایسه کنید با مثلا ناراحتی از شلوغ شدن بعضی شهربازیها با حضور عراقیها، افغانستانیها و ... بگذارید در کنار برخوردهای نهچندان گرم با توریستهای چینی و آفریقایی! انگار که خاستگاه گردشگر مهمتر از حضور او در مقام مشتری و تنها توریست خوب، گردشگر غربی است.
بااینهمه مسوولان و متولیان صنعت گردشگری بهتر است بهجای نفرین بر کمبود منابع یا دلخوش کردن تعداد بلیتهای فروختهشده چند موزه، عزمشان را برای مشارکت دادن شهروندان و جا انداختن لزوم گردشگر پذیری در جامعه جزم کنند، جلوی سرکیسه کردن توریستها و تخریب سرمایه اجتماعی را بگیرند و برای حصول به صنعت پایدار گردشگری، فهم اقتصادی جامعه از این مقوله را با ویژگیهای مثبت اجتماعی ایرانیان پیوند بزنند تا از این رهگذر بتوان بهجای صحبت از تعداد آثار تاریخی از تنوع خدمات و توزیع ثروت حاصل از ارایه آن در سطح جامعه سخن گفت و دیگر از خطکشی میان گردشگران خبری نباشد.