احتساب - آيينهاي نوروزي تنها آيينهايي است كه ايرانيان توانستهاند در گذر زمان چون بخشي از هويّت ملي خود حفظ نمايند. در ايران كهن، اين جشنها از چهارشنبهسوري آغاز ميشود و با جشن سيزده نوروز به پايان ميرسد و همة آنها با فَرَوَهَرها[1]، كه در روزهاي پاياني سال به ديدار خانوادة خود به زمين باز ميگردند، پيوند دارد. چنانكه بعداً كمي به تفصيلتر خواهيم گفت، در ايران باستان چيزي به نام روزهاي هفته، چنانكه اكنون، رايج نبود و به اين علت، آتشافروختن در سهشنبهشب آخر سال مرسوم نبود و اين آتشافروختن، درست پيش از پنجِه؛ يعني سيصد و شصتمين روز سال و روزهايي كه فروهرها به زمين ميآيند و بركت و بِهْروزي را براي خانواده به ارمغان ميآورند انجام ميگرفت. در همين روزها بود كه شبانگاه، براي راهنمايي فروهرها، بر فراز بامها يا در صحن خانه آتش ميافروختند. تعداد آتشهايي كه در اين مراسم ميافروختند، به شمار هفت امشاسپند، هفت آتش و گاه سه آتش، به نشانه و نماد پندار نيك، گفتار نيك و كردار نيك بود. توضيح اين نكته نيز لازم است كه پريدن از روي آتش، از كارهايي است كه به سبب تقدّس آتش در زمانهاي پيش از اسلام، وجود نداشت. ضمناً فالگوش چهارشنبهسوري كه هنوز در برخي مناطق ايران رواج دارد نيز، با نزول فروهرها و گرفتن رَهنمود از آنان پيوند دارد.
نيز گفتني است كه آتشآفروزي ايرانيان در پيشاني نوروز، آييني است چون ديگر جشنهاي باستاني، كه با آتش كه فروغ ايزدي است، پيشباز ميشود. آنچنانكه در اوستا آمده، فروردين (جشن نوروز) هنگامي است كه فروهرهاي (ارواح جاوداني انسان) نياكان، براي سركشي به بازماندگان از آسمان فرود ميآيند و ده شبانهروز در خان و مان پيشين خود بهسر ميبرند. اين دَهروز، همان آخرين پنجروز از آخرين ماه سال، و پنجروزي است كه به سال ميافزودند تا سال خورشيدي درست 365روز داشته باشد. اين پنجروز را پنجة "دزديده"، "پنجوه"، "بهيزك" (وهيچك)، "گاه"، "اندرگاه" و "روزهاي گاتها" ميگفتند، و ناگزير روزي كه براي پيشآمد آغاز سال آتش ميافروختند و شادماني مينمودند، بيرون از اين دهروز نبود. ترديدي نيست كه افتادن اين آتشافروزي در شب آخرين چهارشنبة سال، پس از اسلام است؛ چه ايرانيان، شنبه و آدينه نداشتند و هر يك از دوازدهماه، نزد آنان، بي كم و بيش، سيروز بود و هر روز به نام يكي از ايزدان خوانده ميشد: "هرمز روز"، "بهمن روز"، "اَرديبهشتروز"، "شهرير روز"، "اسفندارمذ روز"، "خرداد روز"، "مرداد روز"، "ديبهآذر روز"، "آذر روز"، "آبان روز"، "خور روز"، "ماه روز"، "تير روز"، "گوش روز"، "ديبهمِهر روز"، "مِهر روز"، "سروش روز"، "رشن روز"، "فروردين روز"، "بهرام روز"، "رام روز"، "باد روز"، "ديبهدين روز"، "دين روز"، "اَرد روز"، "اشتاد روز"، "آسمان روز"، "زامياد روز"، "مهراسفند روز" و "انيران روز". نامهاي پنجروز دزديده نيز از اين قرار است: "اَهنَوَد"، "اَشتَوَد"، "اسپنتمد"، "وهوخشتر" و "وَهِشتوايِشت".
باري روز چهارشنبه يا "يومالأربعاء"، نزد اعراب، روز شوم و نحسي است. جاحظ، اديب قرن دوم و سوم هجري (255- 159ھ) در كتاب المحاسن والأضداد ميگويد: «والأربعاء يوم ضنك و نحس» و شعر ذيل از منوچهري دامغاني نيز گوياي همين روزِ تنگي (ضنك) و سختي و بدشگوني و شومي است:
چهارشنبه كه روز بلاست، باده بخور به ساتكين ميخور تا به عافيت گذرد
اين است كه ايرانيان آيين آتشافروزي پايان سال خود را به شب آخرين چهارشنبه انداختند تا با پيشآمد سال نو، از آسيب روز پليدي چون چهارشنبه بر كنار بمانند. در كهنترين جايي كه از آتشافروزي سوري ياد شده، تاريخ بخارا، تأليف ابوجعفر نرشخي (286- 248ھ) است. اين كتاب را ابونصر احمدبنمحمدبننصر القباوي در سال 572 از عربي به فارسي گردانيده است. در كتاب مزبور، دربارة جشن سوري چنين آمده است: «و چون اميرِ سديد، منصوربننوح، به مُلك بنشست، اندر ماه شوال به سال سيصد و پنجاه، به جوي موليان فرمود تا آن سرايها را ديگربار عمارت كردند و هرچه هلاك و ضايع شده بود، بهتر از آن حاصل كردند. آنگاه امير سديد به سراي نشست؛ هنوز سال تمام نشده بود كه چون شب سوري؛ چنانكه عادت قديم است، آتشي عظيم افروختند؛ پارة آتش بِجَستو سقف سراي درگرفت و ديگرباره جملة سراي بسوخت و امير سديد هم در شب به جوي موليان رفت... .» چنانكه ديده ميشود، در سخن از آتشافروزيِ شبِ سوري، «عادت قديم» و «شب سوري»، بدون "چهارشنبه" گفته شده است، پس ترديدي نيست كه آتش مزبور در پايان سال، همان چهارشنبهسوري كنوني است.
اينكه اين جشن در سهشنبهشب گرفته ميشود، از اين جهت است كه نزد ايرانيان؛ چنانكه نزد بسياري از گروهِ معروف به "هند و اروپايي"، شب، پيش از روز دانسته ميشود. در اوستا نيز بارها چنين آمده است كه: در هنگام سه شب يا در هنگام نُهشب به جاي سهروز و نُه روز. در آتش بهرام نيايش، در پارة 16 چنين آمده است: «بشود كه رمهاي از چارپايان از آنِ تو شَوَد و گروهي از مردان؛ بشود كه از منش ورزيده و از زندگي ورزيده برخوردار شوي؛ بشود شاد زندگي كني به شبهايي كه خواهي زيست.»
در فروردينيشت[1]، پارة 49 آمده است: «فروهرهاي نيكتواناي پاكان در هنگام هَمَسپَتْمَدَم[2]كه آخرين جشن آفرينش در آخرين روز سال؛ يعني وَهِشتوايِشت است، از آرامگاهان خود به سوي زمين فرود آيند و ده شب پيدرپي از براي آگاهييافتن از بازماندگان در اينجا به سر برند.»
شنبه يا شنبد
به فال نيك و به روز مبارك شنبد نَبيد گير و مَده روزگار خويش به بد
(منوچهري)
اين واژه (شنبه/ شنبد)، واژهاي بابلي است كه به دستياري تازيان (اعراب) به ايران رسيده و آنچنانكه در آغاز هم گفتيم، نزد ايرانيان ماه به چهار هفته بخش نميشده است، و شباتو (Shabbatu) كه در عربي، به واژة "سِبْت" تغيير صورت داده، روز پانزدهم (پُرماهي/ ماه كامل) و روز آسايش بوده است. اما در اوستا، چندين بار به"سوري" كه به جاي "جشن" به كار رفته است، بر ميخوريم: سوئير (Suirya) به معني "چاشت"،معادل "مهماني بزرگ" در پهلوي و پارسي.
در سور جهان شـدم وليـكن بس لاغر بازگشتم از سور
زين سور زمن بسي بتر رفت اسكندر و اردشير و شاپور
گر تو سوي سور ميروي، رو روزت خوش باد و سعی مشكور
و گفتني است كه "سورناي" نايي است كه در مهمانيها و عروسيها مينوازند. در پايان نيز بايد يادآوري نمود كه در جشن چهارشنبهسوري، از روي شعلة آتش جهيدن و ناسزايي چون: «سرخي تو از من و زردي من از تو»گفتن، از روزگاراني است كه ايرانيان، ديگر مانند نياكان خود، آتش را نمايندة فروغ ايزدي نميدانستند؛ آنچنانكه در آتشافروزي جشن سده، كه به گفتة گروهي از پيشينيان، پرندگان و چهارپايان را به قير و نفت مياندوده و آتش ميزدند، از روزگاران پس از اسلام است.
1. اين كلمه در اوستا، "فَرَوَشي" و در فُرْس هخامنشي، "فَرَوَرتي" و در پهلوي، "فَرَوَهَرْ" ميباشد و امروز در ادبيات زرتشتي بدان "فروهر" ميگويند و در اين سالهاي اخير به همين شكل، در تمام ايران مصطلح و معروف شده است. در فارسي، "فَرْوَر" و معمولتر آن، "فَرْوَرْد" ميباشد و "فروردين"، كه اسم جشن باستاني و ملي ايرانيان و نام نخستين ماه سال است، از اين واژه گرفته شده.
2. يشت، در اوستا، "يشتي" آمده و از ريشة كلمة "يسنا" و در معني هم با آن يكي است: ستايش، نيايش، پرستش و فديه. نيز، "يشتن"در پهلوي به معني ستودن و عبادت كردن فديه آوردن است.
3. ششمين جشن از جشنها ششگانة آفرينش. اسطورة آفرينش در اساطير ايران چنين است كه اهورهمزدا آفريدگان خود را در شش بار (مجموعاً يك سال) ميآفريند و هر يك از اين بارهاي آفرنش، نام جداگانهاي دارد كه، به ترتيب، چنين است: 1- ميديوزَرْم (آفرينش آسمان)؛ 2- ميديوشَم (آفرينش آب)؛ 3- پَتيَهشْهيم (آفرينش زمين)؛ 4- اَياسْرِم (آفرينش گياهان)؛ 5- ميدْيارِم (آفرينش جانوران) و 6- هَمَسْپَتْمَدَم (آفرينش مردمان).