• دوشنبه 17 ارديبهشت 1403
  • الإثنين 28 شوال 1445
  • Monday 06 May 2024
سبک زندگی

چیستیِ نیروی فکری

   10 بهمن 1402  5282

احتساب - کیاست - وحید ریحانی - نیروی فکری کسی است که نه اندیشه اش را کالا کرده و به مردم فروخته، نه دکان باز کرده و کاسبی کرده، نه پزشکی کرده و از بیماری مردم کسب درآمد کرده، نه سیاستمدار است و رای خریده، نه کلاس تدریس کنکور گذاشته و رویافروشی کرده، نه حکومت است که بر مردم مسلط شود، نه رسانه است که دروغ بگوید.

 نه از هیچ کدام از اصناف و اقشاری اند که یا بر جیب مردم، یا بر ذهن و ضمیرشان، یا بر باورهایشان، یا بر املاک‌شان، یا بر فرزندانشان، یا همچون موانعی بر مسیرشان، یا بر سرنوشت شان، یا بر روابط و مناسبت شان، و نه بر هیچ چیز دیگری مسلط شده باشند. اساسا اندیشه خصلتی ضدسلطه و تصاحب دارد و به همین سبب در پی تسخیر و تصاحب وضعیت یا موقعیتی نیست. آرمان اندیشه رهایی است نه سود و سلطه‌جویی.

 -  نیروی فکری کسی است که می خواند، می نویسد، می گوید و به اندیشیدن، دعوت می کند. وظیفه ی او پیش گذاشتن تردیدها در برابر جامعه ای است که تمایل دارد به فریب خوردن! وظیفه اش دامن زدن به گفتگوی انتقادی است، به همین سبب نه مرعوب تمامیت خواهی جامعه می شود و نه سرسپرده‌ مردم! چون بده بستانی ندارد و کاسبی نمی کند، راحت حرف می زند و از طرد شدن و نادیده گرفته شدن نیز اِبایی ندارد. متعهد است اما نه به قیمتِ دلخوشیِ دیگران.

 نیروی فکری مورد عنایت نیست چون مجیز حکومت و مردم را نمی گوید. پزشک است و راه درمان می جوید اما حتی زندگی معیشتی اش با این پزشکی نمی گذرد! تلخ است و رسالتش همین تلخ بودن، کامی را که به زور عسل نیز شیرین نمی شود، وعده سر خرمن نمی دهد. نیروی فکری کارش ایستادن در جامعه است، اما بیرون از آن، گاه همکنارِ آن، گاه حتی علیه آن. موقعیت سیالی دارد در برقراری ارتباط با دیگری هایی که به این روزمرگی گوش خوابانده اند. انسان، ناخودآگاه به یاد کتابِ؛ عشقِ سیالِ زیگموند باومن با ترجمه عرفان قانعی راد می افتد.

-  نیروی فکری،  برخلاف نیروی سیاسی، مسایل جمعی «ما» را به صرف حکومت محوری فرو نمی کاهد و دلایل عقب ماندگی را به صرف تقابل با نظام سیاسی محدود نمی کند. چشمان تیزبین و ذهن دوراندیش، کمک می کند تا مشکلات را در پهنه‌ وسیع‌تر و ژرفنای عمیق‌تری ببیند و از این رو به مثابه یک غواص، لایه‌های رسوبی این جامعه را می کاود، بر می‌کشد و پیش رو می گذارد.

 نیروی فکری در اندیشه نیز متوقف نمی ماند. مساله بر سر استراتژی‌های حل مساله است. در واقع نیروی فکری می کوشد تا در نهایت امر، وضع مطلوب بدیلی ترسیم کند. آرایش نیروها، میدان های منازعه، مناسبات پیچیده و متراکم، موقعیت سیال نیروها در سیستم های اجتماعی، موقعیت سیال فرادستی- فرودستی که مرتب جا عوض می کند، از مهم‌ترین دغدغه های نیروی فکری است.

 نیروی فکری هزینه می دهد. گاه از خانواده و اطرافیان طرد شدن، گاه مورد طعن و کنایه دوستان قرار گرفتن، گاه حتی از عزیزانش داغ و درفش شنیدن است. با این حال نیروی فکری بر سر آرمان‌های جمعی مماشات نمی کند و رویای یک جامعه سالم را علی‌رغم مخاطرات دورانی، گرچه به زحمت فراوان، حمل می کند و به دوش می کشد.

-   نیروی فکری یک پدیده در خود فروبسته نیست. بلکه سراسر گشودگی است. از این رو با هویت خود به نزاع بر می خیزد. فاصله گذاری انتقادی - با خود و با غیر- از دلایل گشودگی چنین نیرویی است. به همین سبب رذیلت های سیاسی خودی را می شناسد و از خودحق پنداری فاصله انتقادی می گیرد و از آن سو، در محیط پیرامونی نیز با تردید می نگرد.

 نیروی فکری به هیچ جریان اجتماعی - سیاسی اعتبار تام نمی دهد. مادامی که جامعه به مثابه میدانی از تنش ها و منازعات میان نیروهای متنوع و بلکه متخاصم تعریف شود، نیروی فکری می کوشد تا در طرفی بایستد البته با دست و دلی لرزان و اندیشه‌ای آشوبناک! چون هر آن این تردید وجود دارد که در موضعی ایستادن، خود موضعِ ویرانی باشد.با این همه نمی تواند که بی طرفی را برگزیند.

-  او کسی است که کتاب می خواند و کتاب خواندن را وظیفه دورانی خود تلقی می کند. در نتیجه کنش اندیشیدن برایش تفننی، تفریحی و مقطعی نیست و در دعوتش به هر فرد دیگری با هر موقعیتی، از ضرورت کتابخوانی می گوید. خاصیت نیروی فکری، توامانی گفتار، کردار و نوشتار است و زندگی او اساسا وقف چنین موقعیت هایی می شود. نیروی فکری هر لحظه در ربط و نسبت با کتاب است و مرارتِ مطالعه و زمان بَر بودنِ اندیشیدن، او را از این راه طولانی، دل‌سرد نکرده و باز نمی دارد.

 نیرویی فکری است که از قضا میان نظر و عملش قرابت ناگسستنی و معناداری وجود دارد. دلیل چنین موقعیتی، پرهیز از انتزاعی اندیشی است. در واقع نیروی فکری خود اولین عامل به باورهایش بوده و بر سر باورها و ایده ها، از آنجا که نه مطلوب حکومت هاست و نه مورد خوشایند مردم، ایستادگی می کند. در حقیقت آرمان داریِ نیروی فکری ربط و نسبت مشخصی با «عمل» این نیرو در «حیات اجتماعی»دارد.

-  ربط و نسبت این نیرو با قدرت نیز انتزاعی نمی تواند باشد. به این معنا که این نیرو خود را صرفا نقادِ بیرونِ گودِ قدرت نمی داند بلکه برای اداره عمومی و به سامان کردن یک جامعه از ارایه راهکارهای قابل تحقق و برنامه محور، دریغ نمی ورزد و فروگذار نمی کند. نیروی فکری هر لحظه مراقب و محتاط است که در نقد قدرت با توجه به اینکه خود در آن جایگاه حضور ندارد(و باید همین نکته را محل تردید و بازاندیشی قرار داد)، اما دچار تحلیل های غیر واقعی نشود چرا که خود او در همان موقعیت ممکن است از امکان برقراری نظم آلترناتیو، «ناتوان» باشد. پس صرف نقادی قدرت کفایت نمی کند.

 او نه عوام زده است، نه اکنون زده و نه حتی نخبه زده و ... اساسا نیروی فکری حتی «استبداد علم و شایستگی» را می شناسد و با آن سویه نیز فاصله گذاری انتقادی دارد. سلسله مراتب، موضعی است که نیروی فکری را به صورت طبیعی در موقعیت فرادست قرار می دهد اما نیروی فکری کسی است که می کوشد از خود «موقعیت زدایی» کند. این موقعیت زدایی البته وجه اخلاقی ندارد بلکه تواضعی معرفتی است که جز آن، به استبداد و اقتدارگرایی در می غلتد.

-  نیروی فکری یک «نیرو» بوده و در «میدان» هماوردها، هر لحظه یک نیروی «سیاسی» هم هست. به این معنی که شهروند است و سیاست به او ربط مستقیم دارد و بر بدن و ذهن و ضمیرش فشار می آورد. اما نیروی فکری با تلقی خاصی که از انسان(موجودی مدنی) به دست می دهد، عرصه عمومی را به مناسبات خانوادگی فرو نمی کاهد و «کوری را به خاطر آرامش تحمل نمی کند.» نیروی فکری پاسخی است مدنی به آن‌ها که عرصه را واگذار کرده یا به تمامه رها کرده اند.

 

 در نهایت، این نیرو مقاومت می کند هم در برابر اقتدار گرایی که اهرم فشارش «قدرت» است، هم در برابر روزمرگی که اهرم فشارش «اقتصاد» است، هم در برابر خانواده که اهرم فشارش «عواطف» است.

احتساب - کیاست - وحید ریحانی - نیروی فکری کسی است که نه اندیشه اش را کالا کرده و به مردم فروخته، نه دکان باز کرده و کاسبی کرده، نه پزشکی کرده و از بیماری مردم کسب درآمد کرده، نه سیاستمدار است و رای خریده، نه کلاس تدریس کنکور گذاشته و رویافروشی کرده، نه حکومت است که بر مردم مسلط شود، نه رسانه است که دروغ بگوید.

نه از هیچ کدام از اصناف و اقشاری اند که یا بر جیب مردم، یا بر ذهن و ضمیرشان، یا بر باورهایشان، یا بر املاک‌شان، یا بر فرزندانشان، یا همچون موانعی بر مسیرشان، یا بر سرنوشت شان، یا بر روابط و مناسبت شان، و نه بر هیچ چیز دیگری مسلط شده باشند. اساسا اندیشه خصلتی ضدسلطه و تصاحب دارد و به همین سبب در پی تسخیر و تصاحب وضعیت یا موقعیتی نیست. آرمان اندیشه رهایی است نه سود و سلطه‌جویی.

- نیروی فکری کسی است که می خواند، می نویسد، می گوید و به اندیشیدن، دعوت می کند. وظیفه ی او پیش گذاشتن تردیدها در برابر جامعه ای است که تمایل دارد به فریب خوردن! وظیفه اش دامن زدن به گفتگوی انتقادی است، به همین سبب نه مرعوب تمامیت خواهی جامعه می شود و نه سرسپرده‌ مردم! چون بده بستانی ندارد و کاسبی نمی کند، راحت حرف می زند و از طرد شدن و نادیده گرفته شدن نیز اِبایی ندارد. متعهد است اما نه به قیمتِ دلخوشیِ دیگران.

نیروی فکری مورد عنایت نیست چون مجیز حکومت و مردم را نمی گوید. پزشک است و راه درمان می جوید اما حتی زندگی معیشتی اش با این پزشکی نمی گذرد! تلخ است و رسالتش همین تلخ بودن، کامی را که به زور عسل نیز شیرین نمی شود، وعده سر خرمن نمی دهد. نیروی فکری کارش ایستادن در جامعه است، اما بیرون از آن، گاه همکنارِ آن، گاه حتی علیه آن. موقعیت سیالی دارد در برقراری ارتباط با دیگری هایی که به این روزمرگی گوش خوابانده اند. انسان، ناخودآگاه به یاد کتابِ؛ عشقِ سیالِ زیگموند باومن با ترجمه عرفان قانعی راد می افتد.

- نیروی فکری، برخلاف نیروی سیاسی، مسایل جمعی «ما» را به صرف حکومت محوری فرو نمی کاهد و دلایل عقب ماندگی را به صرف تقابل با نظام سیاسی محدود نمی کند. چشمان تیزبین و ذهن دوراندیش، کمک می کند تا مشکلات را در پهنه‌ وسیع‌تر و ژرفنای عمیق‌تری ببیند و از این رو به مثابه یک غواص، لایه‌های رسوبی این جامعه را می کاود، بر می‌کشد و پیش رو می گذارد.

نیروی فکری در اندیشه نیز متوقف نمی ماند. مساله بر سر استراتژی‌های حل مساله است. در واقع نیروی فکری می کوشد تا در نهایت امر، وضع مطلوب بدیلی ترسیم کند. آرایش نیروها، میدان های منازعه، مناسبات پیچیده و متراکم، موقعیت سیال نیروها در سیستم های اجتماعی، موقعیت سیال فرادستی- فرودستی که مرتب جا عوض می کند، از مهم‌ترین دغدغه های نیروی فکری است.

نیروی فکری هزینه می دهد. گاه از خانواده و اطرافیان طرد شدن، گاه مورد طعن و کنایه دوستان قرار گرفتن، گاه حتی از عزیزانش داغ و درفش شنیدن است. با این حال نیروی فکری بر سر آرمان‌های جمعی مماشات نمی کند و رویای یک جامعه سالم را علی‌رغم مخاطرات دورانی، گرچه به زحمت فراوان، حمل می کند و به دوش می کشد.

- نیروی فکری یک پدیده در خود فروبسته نیست. بلکه سراسر گشودگی است. از این رو با هویت خود به نزاع بر می خیزد. فاصله گذاری انتقادی - با خود و با غیر- از دلایل گشودگی چنین نیرویی است. به همین سبب رذیلت های سیاسی خودی را می شناسد و از خودحق پنداری فاصله انتقادی می گیرد و از آن سو، در محیط پیرامونی نیز با تردید می نگرد.

نیروی فکری به هیچ جریان اجتماعی - سیاسی اعتبار تام نمی دهد. مادامی که جامعه به مثابه میدانی از تنش ها و منازعات میان نیروهای متنوع و بلکه متخاصم تعریف شود، نیروی فکری می کوشد تا در طرفی بایستد البته با دست و دلی لرزان و اندیشه‌ای آشوبناک! چون هر آن این تردید وجود دارد که در موضعی ایستادن، خود موضعِ ویرانی باشد.با این همه نمی تواند که بی طرفی را برگزیند.

- او کسی است که کتاب می خواند و کتاب خواندن را وظیفه دورانی خود تلقی می کند. در نتیجه کنش اندیشیدن برایش تفننی، تفریحی و مقطعی نیست و در دعوتش به هر فرد دیگری با هر موقعیتی، از ضرورت کتابخوانی می گوید. خاصیت نیروی فکری، توامانی گفتار، کردار و نوشتار است و زندگی او اساسا وقف چنین موقعیت هایی می شود. نیروی فکری هر لحظه در ربط و نسبت با کتاب است و مرارتِ مطالعه و زمان بَر بودنِ اندیشیدن، او را از این راه طولانی، دل‌سرد نکرده و باز نمی دارد.

نیرویی فکری است که از قضا میان نظر و عملش قرابت ناگسستنی و معناداری وجود دارد. دلیل چنین موقعیتی، پرهیز از انتزاعی اندیشی است. در واقع نیروی فکری خود اولین عامل به باورهایش بوده و بر سر باورها و ایده ها، از آنجا که نه مطلوب حکومت هاست و نه مورد خوشایند مردم، ایستادگی می کند. در حقیقت آرمان داریِ نیروی فکری ربط و نسبت مشخصی با «عمل» این نیرو در «حیات اجتماعی»دارد.

- ربط و نسبت این نیرو با قدرت نیز انتزاعی نمی تواند باشد. به این معنا که این نیرو خود را صرفا نقادِ بیرونِ گودِ قدرت نمی داند بلکه برای اداره عمومی و به سامان کردن یک جامعه از ارایه راهکارهای قابل تحقق و برنامه محور، دریغ نمی ورزد و فروگذار نمی کند. نیروی فکری هر لحظه مراقب و محتاط است که در نقد قدرت با توجه به اینکه خود در آن جایگاه حضور ندارد(و باید همین نکته را محل تردید و بازاندیشی قرار داد)، اما دچار تحلیل های غیر واقعی نشود چرا که خود او در همان موقعیت ممکن است از امکان برقراری نظم آلترناتیو، «ناتوان» باشد. پس صرف نقادی قدرت کفایت نمی کند.

او نه عوام زده است، نه اکنون زده و نه حتی نخبه زده و ... اساسا نیروی فکری حتی «استبداد علم و شایستگی» را می شناسد و با آن سویه نیز فاصله گذاری انتقادی دارد. سلسله مراتب، موضعی است که نیروی فکری را به صورت طبیعی در موقعیت فرادست قرار می دهد اما نیروی فکری کسی است که می کوشد از خود «موقعیت زدایی» کند. این موقعیت زدایی البته وجه اخلاقی ندارد بلکه تواضعی معرفتی است که جز آن، به استبداد و اقتدارگرایی در می غلتد.

- نیروی فکری یک «نیرو» بوده و در «میدان» هماوردها، هر لحظه یک نیروی «سیاسی» هم هست. به این معنی که شهروند است و سیاست به او ربط مستقیم دارد و بر بدن و ذهن و ضمیرش فشار می آورد. اما نیروی فکری با تلقی خاصی که از انسان(موجودی مدنی) به دست می دهد، عرصه عمومی را به مناسبات خانوادگی فرو نمی کاهد و «کوری را به خاطر آرامش تحمل نمی کند.» نیروی فکری پاسخی است مدنی به آن‌ها که عرصه را واگذار کرده یا به تمامه رها کرده اند.

در نهایت، این نیرو مقاومت می کند هم در برابر اقتدار گرایی که اهرم فشارش «قدرت» است، هم در برابر روزمرگی که اهرم فشارش «اقتصاد» است، هم در برابر خانواده که اهرم فشارش «عواطف» است.

نظر دادن

تمام اطلاعات علامت گذاری شده با * را وارد نمایید. کدهای HTML مجاز نمی باشد.

پربازدیدترین اخبار

آخرین اخبار

  • کل اخبار
  • اجتماعی
  • اقتصادی
  • سیاسی
  • فرهنگی

به ما اطمینان کنید

چون بر این رواق پنداری در خور عرضه شود و گونه ای سخن به میان آید که همه را نیک آید، پس بایستی آن عرضه را ثواب گرفت و چون محتسب بر احوال خود باشی، چراغ هدایت برگرفته ای و بدان راه ها که نا امن است، توانی گذر کردن. پس ابتدایی را محتسب و انتهایی را محتسب و همه و همه چون حساب کار خود گیرند، فعل نیک به انجام رسد، که حق نیز نیک بر احوال واقف است.

ما را دنبال کنید

اوقات شرعی

اذان صبح
طلوع خورشید
اذان ظهر
غروب خورشید
اذان مغرب

اطلاعات تماس