تقلبهاي به ظاهر ساده در دوران تحصيل بستر لازم براي ارتکاب جرمهاي سنگينتر در دوران بزرگسالي را فراهم ميآورد تا جايي که وقتي پرونده برخي مجرمان مورد بحث و تحليل قرار ميگيرد، ديده ميشود که اين افراد در دوران کودکي خود تقلبهاي کوچکي را مرتکب شدهاند و بعضا از سوي خانواده و مراقبان ديگر ناديده و ساده پنداشته شده است.
والدين در بروز جرمهاي کوچکي که در آينده تبديل به بزهکاري و جرمهاي کلان ميشود، از همان سن کم فرزندان خود بيتاثير نيست. قطعا افرادي که در سن کم راهکارهاي نادرستي را براي پيشبرد اهداف خود به کار ميگرفتهاند در بزرگسالي بيشتر به دنبال راههاي ميانبر نادرستي هستند که زودتر به هدف برسند، از اين رو بايد تقلبهاي دوران کودکي يا دوران تحصيل را جدي گرفت.
شروع مسيري نادرست
تقلب کردن در انواع و اشکال مختلف تاثيرات مخرب فراواني بر جامعه ميگذارد. به طور مثال سازندگان در صنعت قطعهسازي خودرو را در نظر بگيريد که به خاطر سود بيشتر شخصي، از جنسي استفاده کنند که کيفيت پايينتري داشته باشد، نتيجه نهايي اين اقدام کيفيت پايين آن خودرو ميشود و اگر حتي خودرو از نظر تهيه قطعات کيفيتي مشابه اصل داشته باشد، از نظر همان يک قطعه خاص ضعيف خواهد بود، بنابراين زحمات همه افراد ديگري که در ساخت آن اتومبيل مشارکت داشتهاند به هدر خواهد رفت، بنابراين لازم است که سيستمهاي اجتماعي نسبت به تعهد و درستکاري تک تک اعضاي خود کاملا هوشيار و حساس باشند و سيستم پايش و نظارت کافي در همه مجموعهها وجود داشته باشد تا به محض اطلاع از تقلب سريعا آنها را شناسايي و عملکرد آنها را محدود سازند.
متقلبان کلان افرادي هستند که دست به کلاهبرداريهاي بزرگ ميزنند، لازم است بدانيم که افراد متقلب اغلب از سابقه مشابهي در کلاهبرداريهاي کوچکتر در گذشته برخوردار بودهاند، به همين علت ثبت دقيق تقلبهاي هر چند کوچک براي افراد و اعطاي مجوز و مقام به افراد با احتساب و بررسي پرونده قبلي آنها ضرورت تام دارد.
در برخي کشورها براي تصدي برخي از سمتها، همه سوابق قبلي فرد حتي سوابق خطاها و جرائم رانندگي او هم مورد بررسي قرار ميگيرد و فردي که سابقه قانونشکني حتي در حد خلاف رانندگي داشته باشد، براي برخي مشاغل مهم و حساس سياسي و اجتماعي در نظر گرفته نميشود، يعني اينکه جامعه حتي مقادير اندک تخلف و بيقانوني را هم تحمل نميکند و اين سوابق به دقت براي هر فرد ثبت ميشود و در مواقع لزوم قابل ارائه است.
در اين بحث ميتوان به شخصيتهاي ضداجتماعي نيز پرداخت؛ شخصيتهاي ضداجتماع افرادي هستند که از آنچه ما به عنوان وجدان ميشناسيم بيبهره هستند. اين افراد نسبت به ديگران حس همدلي ندارند، بنابراين از اينکه رنج ديگران را ببينند، احساس ناراحتي نميکنند.
اين افراد به راحتي و با اعتماد به نفس کامل دروغ ميگويند، حتي بدون اينکه ناراحت شوند يا احساس بدي را تجربه کنند. اين گروه از افراد همهچيز را توجيه ميکنند و ميتوانند خود را در لباس افراد صالح و خيرخواه درآورند و از اين طريق ديگران را فريب دهند و منافع شخصي خود را جلو ببرند. افرادي که اين نوع شخصيت را دارند، معمولا از سنين نوجواني علائم اين نوع شخصيت در آنها بارز ميشود و در اين سنين است که در شخصيتشان تثبيت ميشود و شکل نهايي خود را ميگيرد.
گرههاي کور تقلب
نخستين علائم معمولا به صورت دروغگويي، فريبکاري و آزار دادن آغاز ميشود. در اشکال جديتر و شديدتر ممکن است آزار رساندن به حيوانات يا جرائم مختلف مانند دزدي يا آتشافروزي هم ديده شود. آنچه اهميت فراواني دارد، اين است که اين افراد از همان کودکي و پس از نخستين بزهکاريهاي نوجواني شناسايي و تحت درمان و مراقبت قرار گيرند. در درمان اين نوع کودکان همکاري والدين و محيط اطراف(اعضاي خانواده) از اهميت خاصي برخوردار است، در صورتي که شناسايي و درمان اينگونه افراد از سنين پايين شروع شود، اين اميد وجود دارد که اينگونه افراد در آينده به افرادي که صدمات کمتري به جامعه ميزنند، تبديل شوند و از بسياري عوارض و عواقب درازمدت به جامعه پيشگيري شود.
حفاظت و مراقبت از جامعه يکي از مسائلي است که بايد مورد اهميت قرار گيرد. بايد دانست که حتي در پيشرفتهترين جوامع هم افرادي وجود دارند که مبتلا به شخصيت ضداجتماعي هستند، بنابراين بايد راهکارهايي ارائه داد که چنين افرادي کمترين صدمه و آسيب را به جامعه وارد آورند. جامعه لازم است در درجه نخست زمينههاي بروز و شکلگيري اين نوع آسيبها را محدود سازد. برخي محيطها هستند که زمينه رشد اين نوع آسيبها را ايجادميکنند.
مثلا افرادي که بيسرپرست يا بدسرپرست هستند، ممکن است با احتمال بيشتري اين نوع شخصيت را داشته باشند. کودکان مبتلا به بيشفعالي در صورتي که شناسايي و درمان نشوند و در صورتي که مدام مورد تنبيه و طرد شدن باشند، ممکن است در آينده عليه اجتماع موضع بگيرند و در درجه بعدي لازم است اجتماع افرادي که عليه قانون اقدام ميکنند، در هر نوع چه مثبت و چه منفي را کاملا جدي بگيرند و از مشاغل مهم و حساس حذف کنند. مثلا دانشجويي که در دوره تحصيل خود سابقه تقلب درسي دارد، نبايد بعدها به عنوان هيات علمي پذيرفته شود يا رانندهاي که سابقه تصادف منجر به صدمه زدن به يک فرد را دارد، نبايد بتوانند مجددا گواهينامه بگيرد.
تقلب درسي و بحث اخلاق نيز در اين ميان حائز اهميت است. يکي از نخستين آشناييهاي کودکان با بحث اخلاق نخستين تجربيات کودکان در زمينه اينکه جامعه تا چه ميزاني به مسائل اخلاقي اهميت ميدهد، تقلب درسي است. کودکان از واکنشي که معلمان، اولياي مدرسه و والدينشان نسبت به تقلب کردن خود آنها يا همکلاسيهايشان نشان ميدهند، تصويري از تنبيه شدن به خاطر يک مساله اخلاقي در جامعه به دست ميآورند، در صورتي که معلمان و والدين نسبت به تقلب بيتفاوت باشند و واکنش متناسبي نشان ندهند، ممکن است تصويري که در فرد لازم است از جدي بودن جامعه در مورد مسائل غيراخلاقي شکل ميگيرد اتفاق نيفتد، گويي جامعه هم در مورد حد و حدودي که ميگذارد چندان هم جدي نيست.
يکي از موثرترين راههاي پيشگيري از تقلب در مدارس اين است که ارزيابي دانشآموزان در مدرسه نبايد محدود به امتحان پايان دوره شود، به معني ديگر لازم است معلمان طي سال برداشتي از هر دانشآموز داشته باشند؛ اينکه آن دانشآموز تا چه حدي خلّاق است، در کار گروهي شرکت ميکند، تا چه اندازه نسبت به همهچيز پرسشگر است، تا چه حد تفکر انتقادي دارد و از خود ابتکار نشان ميدهد، مولفههاي بهتري براي ارزشيابي هستند تا اينکه آن فرد تا چه حد محفوظات بيشتري دارد.
مشارکت والدين در تقلب فرزندان يکي ديگر از مولفههايي است که بايد مورد بحث و بررسي قرار گيرد. امروزه که مدارس ابتدايي ارزيابي کيفي دارند و صرفا امتحان پايان دوره ملاک ارزيابي نيست، شکل ديگري از تقلب گزارش ميشود که متاسفانه با همکاري والدين صورت ميگيرد؛ والديني که در انجام تقلب به فرزندان خود کمک ميکنند و آنها را در مسير خطرناک و اشتباه قرار ميدهند.
اداره برآورد اجتماعي و افکارسنجي معاونت اجتماعي فرماندهي انتظامي استان اصفهان