پدر نه والیبال بازی می کند و نه تا حالا دستش به توپ والیبال خورده، البته برای آن یکی پسرش پول کلاس فوتبال را می دهد هرچند امین عاشق صخره نوردی است و بابا می گویند "آدم اگر عقلش سالم باشه می ره آویزون بشه که چی، برو فوتبال و خدا رو چه دیدی تو هم یه علی کریمی شدی ما سربلند شدیم"... .
بله ورزش پول می خواهد، گذشت دوره زمین خاکی و کتونی پاره، یا پای برهنه. امروز ورزش کردن امکانات می خواهد، حمایت میخوهد و البته سازماندهی!
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تلقی بسیاری از انقلابیون، اصلاح وضعیت همه چیز با کمک دولت و به وسیله آن بود.
دولت پایش را در هر کفشی که رسید کرد، از کارخانجات تا بانکها و در ادامه سازمان ورزش و بسیاری از باشگاهها را نیز دولتی کرد.
ولع دولتیسازی با شروع دولت سازندگی فرونشست و یک دفعه دولت و نخبگان که از داغی اول انقلاب و جنگ بیرون آمده بودند خود را با خیل عظیمی از مسوولیتها مواجه دیدند که خودخواسته گریبانگیر دولت شده بود.
اداره این همه سازمان و نهاد و تشکیلات، قرار گرفتن آنها در فهرست بودجه بگیران و هزار عیب و نقص دیگر، باعث شد طبل خصوصیسازی به صدا دربیاید و دوباره آنچه روزی دولتی شده بود حالا خصوصی شود.
ورزش اما یکی از حوزههای مهم بود که باید خصوص میشد اما مگر کسی از آن دل میکند. به خاطر علاقه وافری که مسوولان دولتی و دیگر نهادها به ورزش و حواشی آن داشتند تلاش کردند تا آن را برای خود خصوصی نگه دارند.
برای مثال وقتی دیگر زور فیفا بر فدراسیون فوتبال چرخید که باید انتخابات داخلی داشته باشد اگر به نامهای مجمع عمومی نگاه میکردید و با سیستم کاری آشنا نبودید انگار به مجمع عمومی یک شرکت دولتی چند منظوره چشم دوخته بودید.
اما چرا دولت از ورزش دل نمیکند، و چرا دولت از میان تقویت کلی ورزش، تنها ورزش قهرمانی و همگانی را برگزیده است.
جواب را میتوان در بودجههای هنگفتی جستجو کرد که در امور مربوط به جوانان و ورزش هزینه میشود. برای مثال در یک دوره مسابقات کشوری دو و میدانی نوجوانان در یک شهر، حداقل 24 تیم با دهها نفر عضو، مربی، کمک مربی و همراه در کنار داورها، ناظران و کلی خدم و حشم حضور دارند، هتل و غذا و هزینههای جانبی میخواهند، به جز جوایز و لباس و دیگر اقلام مورد نیاز!
کسانی هم اسپانسر میشوند و دولت بودجه میدهد، تا این جا کار عادی و معمولی پیش میرود، اما وقتی کار تمام شد تازه جملات منفی و روایی دهان به دهان میشود.
فلان کارگاه تولید لباس مال خانواده آن مسوول است، رستوران مال این نورچشمی بوده و اسپانسر با خود اسپانسرشونده وارد تعامل شده و بخشی از اسپانسرینگ را خصوصی واریز کرده تا دو برابر آن از مبلغ قرارداد کم شود.
در این میان هم همه مسوولان ورزشدوست که آخرین بار با دوچرخه برای مادرشان در سن 15 سالگی نان گرفتهاند عاشق ورزش و گرفتن عکس و فیلم یادگاری با ادوات ورزشی و ورزشکاران میشوند.
اینها دلایل مالی حداقلی برای از دست ندادن توفیق حضور در عرصه ورزش است که در مقابل عملکرد ورزشهای پرطرفداری چون فوتبال یا کشتی و محبوبیت آوری آنها، پشیزی نمیارزد.
پوشیدن گرمکن ورزشی یا گاهی لباس ورزشهای رزمی از سوی مسوولان در روزهایی که مردم و دوربینهای زیادی در صحنه حضور دارند از سنتهای مرسوم بین آنان است (البته برای بعضی افراد مغرض و نادان سووال پیش میآید که چرا دوستان از دوبنده کشتی و امثال آن استفاده چندانی نمیکنند!)
ولی چرا دولت تقویت ورزش قهرمانی را علیرغم همه انتقاداتی که حتی نخبگان یا برنامهریزان دولتی هم به آن وارد میکنند، همیشه در دستور کار دارد؟ یا چرا هر وقت کیسه سوراخ چند باشگاه معروف با خاصه خرجیها و ولخرجیهاشان خالی میشود، دستشان را جلوی جیب دولت دراز میکنند تا جیب عموم ملت جبران خسارات خود را بکنند؟
چند گروه کشور برای ورزش قهرمان به شیوه دوپینگی هزینه کرده و میکنند، اول دولتهای بلوک شرق سابق که در طول جنگ سرد، یکی از راههای موفق نشان دادن خود در اداره جامعه را اجرای نمایشی از کاروانهای مدالآور میدانستند که البته سابقه ابداع استفاده از ورزش به عنوان بخشی از ابزار جنگ را باید به نام آلمان نازی نوشت که اوج آن در المپیک 1936 برلین قابل مشاهده بود.
در دسته دوم میتوان از کشورهایی که از سرمایه اجتماعی و قوام ملی کمی بهره میبرند؛ حالا یا به عللی مثل تازه استقلال یافته بودن و یا ساختار قبیلهای که به تازگی وارد مدار تمدن گشته اند مانند کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس و شبیه آنها، نام برد که با ورزشهای قهرمانی سعی در ساختن دلیل در کنار هم بودن برای مردم سرزمینشان هستند.
و سوم کشورهایی مثل ما، که سابقه ورزش قهرمانی داریم، قهرمانهای ملی و محلی ما یکی از افتخاراتشان پهلوانی بوده که به نوعی ورزشکار بودن هم (بیشتر کشتی، تیراندازی یا سوارکاری) یکی از شاخصههای آن بوده است. در اینجا ناخودآگاه ذهن تاریخگرای چندهزارساله مردم، هنوز برای قهرمانان خود نوعی رویین تنی آرزو میکند و همیشه رزم رستم را در دل ستایش میکند، فرقی هم نمیکند مذهبی باشد یا شل مذهب.
پس برای محبوبیت در دل این مردم چه بهتر که در کنار پهلوانان باشی، حالا اگر تختی نیست، یک وزنهبردار کوه پیکر یا تکواندوکار تیزچنگال هم خوب است، هرچند هنوز فوتبالیستها در این فهرست با فاصله معناداری از دیگران جلوتر هستند.
در واقع در سیستم دولتی ما که بخشی مهمی از آن بر پایه آرای عمومی نهاده شده، کسب توجه مردم از طریق ورزش یک راه میانبر برای ماندن پشت صندلیهای مدیریت است حتی اگر ورزش نزد آنها به بلند کردن کارد و چنگال روی میز نهار یا استکان چایی که مش قاسم آورده، خلاصه شود.
در شهر اصفهان نیز به غیر شهردار فعلی که عشق دوچرخه است و یکی از ورزشکاران سابق که وارد شورای چهارم شده بود، بیشتر مسوولان به همان علایق درونی خود بسنده میکنند و معتقدند که دوری و دوستی البته به غیر از عکس گرفتن و حضورهای مصلحتی!
آسیبی که علاقه مفرط به جلب توجه با استفاده از سرمایه اجتماعی ورزش قهرمانی به وجود آورده را میتوان در شکل نگرفتن یک سیستم ورزشی اجتماعی اشاره کرد که نمود آن را می توان در مدارس سطح کشور مشاهده کرد.
هنوز در مدارس کشور، ورزش چرخ پنجم است، مدارس کوچک و نقلی ما که یادگار دهه شصت و کمبود امکانات آن دوره هستند از نبود فضاهای استاندارد ورزشی رنج میبرند و کمکهای دولتی به جای صرف شدن در این بخش، به مصرف استعدادیابی و تشکیل لیگ قهرمانان میشود.
در جای دیگر، معافیتهایی که دولت برای امور ورزشی یا فرهنگی وضع کرده باعث شده تا بسیاری نهادهای شبه دولتی، خصولتی یا بنگاههای اقتصادی غیر شفاف، با تشکیل تیمها و باشگاههای فرهنگی- ورزشی، بر دیگ فعالیتهای خود سرپوش بگذارند، سرمایهها را جابجا کرده و البته در مواردی هم به شغل شریف پولوشویی اهتمام میکنند.
دستمزدهای نجومی برخی ورزشکاران در کنار مشکلات اولیه زندگی برای بسیاری ورزشکاران رشتههای کمتر محبوب نشان میدهد توزیع نامناسب کمکهای دولتی و سهمگیریهای نادانسته و شاید دانسته از امکانات زیرساختی دولت مثل ورزشگاهها، لجستیک و فضاهای چندمنظوره ساخته شده با بودجه دولتی، دارد.
این عملکرد دولت و به بیراهه رفتن مدیریت در ورزش توسط بخش شبه دولتی باعث شده تا ورزش کردن به حلقه مفقوده جامعه تبدیل شود. به علت نهادینه نشدن ورزش به عنوان یک هنجار و فقدان نهادهای اجتماعی در شهرها برای سرپرستی بخش ورزش از کودکی تا جوانی که توانایی نفوذ در همه محلات و نقاط شهر داشته باشد، شهروندان دچار کم تحرکی و افزایش بیماریها و آسیبهای جسمی ناشی از ورزش نکردن میشوند.
این سبک زندگی بدون ورزش، باعث تحمیل هزینهها و عدمالنفعهای بسیاری به جامعه شده تا آنجا که درمان در هزینههای بهداشت نقش پررنگی ایفا میکنند.
با پدیدار شدن آثار زیانبار این سبک ورزشداری، چند سالی است که ورزشهای همگانی مثل پیادهرویهای همگانی در شهرها به صورت دورهای برگزار میشود که بیشتر در مناسبتهای محلی یا ملی و مذهبی انجام میشوند و به علت خاصیت نامنظم آن و نبود عنصر رقابت از جذابیت و ثمرات کارکردی آن کاسته شده است.
برای رسیدن ورزش به جایگاه واقعی خود، و شکلگیری منظومه ورزشی از حالت فعلی به یک وضعیت قابل قبول و برآمدن قهرمانان به صورت طبیعی از بستر جامعه، مدارس و دانشگاهها، دولت باید دست خود و اعوان و نصارش را از ورود به ورزش باز دارد.
بیشتر بر روی ورزشهای گروهی و پایه پرداخته شود و تا سر حد امکان، ورزش کردن به صورت رایگان و دارای بار مثبت اجتماعی ترویج شود و به عنوان یک ارزش اجتماعی به شمار برود.