• شنبه 29 ارديبهشت 1403
  • السبت 11 ذو القعدة 1445
  • Saturday 18 May 2024
اجتماعی

شانه های خسته از بی تفاوتی

   19 مهر 1394  247

فرزانه توکلی - شده است تا جایی مستاصل و ناامید شوی که بروی سراغ بدترین راه حل؟

 شده است تا به حال انتخاب اشتباهی داشته باشی و برای رهایی از پس لرزه هایش فقط شانه بالا بیندازی؟

شده است رفتاری به رنجت آورد و چاره ای جز بی تفاوتی نداشته باشی؟

بی تفاوتی؟

بی شک تجربه اش کرده ای، زمانی که همه ی راههایی که به ذهنت خطور می کرده رفته باشی و کارد به استخوانت رسیده باشد. آن وقت است که بدترین راه حل، بهترین می شود. بی اعتنا، بی تفاوت، سرتکان دادن با چشم های بسته، شانه بالا انداختن و در نهایت بسنده کردن به یک آه.

تمام احساس و مهربانیت را در طبق اخلاص گذاشته ای و...

قوانین را به شایستگی رعایت کرده ای و...

پوستر و انیمیشن و تراکت برای بالا رفتن یک پله انسانیت پخش کرده ای و...

و احساس می کنی که همه حباب روی آب بوده است. دنبال یک سپر می گردی. به در و دیوار ذهنت می کوبی و در نهایت برای رهایی از اضطراب و افسردگی می شوی یک آدم بی تفاوت که احساساتش را توی صندوقچه می گذارد و حبس می کند.

می گویند توی زندگی های مشترکی که در دوره های متوالی گرفتار تشنج می شود این موضوع رخنه می کند. همان زمان هایی که به هر دری می زنی بسته است و ذهنت خسته از درگیری. پس...

روانشناسان می گویند دشمن عشق و زندگی و بعد نسبتش می دهند به عوامل فردی نظیرانگیزهها، قابلیت‌های فردی، عزت نفس، علاقه‌مندی، احساس اعتماد، احساس اثرگذاری، احساس کارایی و...

بعضی ها اسمش را می گذارند اعتراض پنهان و بعضی دیگر عدم احساس و علاقه.

اما چرا بی‌تفاوتی؟

مگرنه این است که یک زندگی با علاقه و احساس شکل می گیرد؟

مگر نه این است که همه احساس تعلق خاطر به سرزمین مادرییشان دارند؟

مگرنه این است که نوع دوستی و توجه به هم نوع در نهاد ما ریشه دوانده؟

مگرنه این است که کسی از بی نظم و قانونی بدش نمی آید؟

پس چرا نسبت به همه این موضوعات و مهم تر از آن زندگی مان بی تفاوت می شویم وحتی گاه به یک طلاق عاطفی تن می دهیم؟

وقتی تاثیر و نتیجه ای در رفتار نمی بینی؟

وقتی دنبال یک عکس العمل رایج در مقابل استرس می گردی؟

وقتی توی پرونده های ذهنت درماندگی آموخته شده را پیدا می کنی؟

شعر نیما را یادت هست؟

‏آی آدم‌ها که برساحل نشسته شاد و خندانید!

یک نفردرآب دارد می‌سپارد جان

‏یک نفردارد که دست و پای دائم می‌زند

‏روی این دریای تند و تیره و سنگین که می‌دانید

شب تاریک است می دانم. شهر در هیاهو نفس نفس می زند. همه سر در گریبانند.

اما

 

آسمان می درخشد. با ستاره هایش. با ماهش و روزنه های امیدش. امید به دوست داشتن و دوست داشته شدن. امید به دیدن و دیده شدن. امید به توجه و علاقه. امید به رهایی از بی تفاوتی و شانه بالا انداختن... .

نظر دادن

تمام اطلاعات علامت گذاری شده با * را وارد نمایید. کدهای HTML مجاز نمی باشد.

آخرین مطالب

  • یادداشت
  • گفتگو

خبر خوان

پربازدیدترین اخبار

  • کل اخبار
  • اجتماعی
  • اقتصادی
  • سیاسی
  • فرهنگی

به ما اطمینان کنید

چون بر این رواق پنداری در خور عرضه شود و گونه ای سخن به میان آید که همه را نیک آید، پس بایستی آن عرضه را ثواب گرفت و چون محتسب بر احوال خود باشی، چراغ هدایت برگرفته ای و بدان راه ها که نا امن است، توانی گذر کردن. پس ابتدایی را محتسب و انتهایی را محتسب و همه و همه چون حساب کار خود گیرند، فعل نیک به انجام رسد، که حق نیز نیک بر احوال واقف است.

ما را دنبال کنید

اوقات شرعی

اذان صبح
طلوع خورشید
اذان ظهر
غروب خورشید
اذان مغرب

اطلاعات تماس