کیاست - لیلا ایزدی- مهاجرت و فرار نخبگان ضربه ای سنگین بر پیکره آموزش عالی کشور است و باید برنامه های محکمی برای جلوگیری از فرار مغزها توسط مسوولان و بنیاد نخبگان در نظر گرفته شود تا علاوه بر جلوگیری از مهاجرت، نخبگان خارج از کشور را هم بتوانیم به برگشتن تشویق کنیم.
بزرگترین سرمایه های انسانی هر کشوری نخبگان آن کشور هستند که شاهرگ حیاتی هر سزمینی برای بقا و رشد در سطح داخلی و بین المللی بحساب می آیند آنچه که مهم است چگونگی حفظ و حراست از این سرمایه های بزرگ است که صاحبان قدرت در هر کشوری باید برنامه های محکمی را برای ساماندهی و حمایت از این نخبگان داشته باشند.
این روزها کشور درگیر مسایل داخلی و بینالمللی متعددی شده است که جامعه را تحت تاثیر ملموس خود قرار داده است، فشار بیسابقه اقتصادی از سوی دولتهای متخاصم از یک سو و گل به خودی و عدم وقت شناسی برخی جریانهای سیاسی برای عقدهگشایی نسبت به دولت منتخب مردم از سوی دیگر، منجر به این شده که بحث اقتصادی و معیشت مردم و به تبع آن تئوریهای اقتصادی مثل ورود بخش خصوصی، اقتصاد باز، اقتصاد بسته و... را بر سر زبانها بیاندازد و اذهان جامعه را معطوف به سرمایههای اقتصادی کند.
اگرچه مباحث مربوط به سرمایههای اقتصادی و مدیریت آن از اهمیت بسیاری برخوردار است اما به نظر میرسد افراط در پرداختن به این بحث منجر به دو آسیب بزرگ خواهد شد، اول اینکه توجه صِرف و خاص و تک بعدی به سرمایههای اقتصادی مدیریت کلان جامعه را از پرداختن به سایر بخشها و سرمایههایی نظیر سرمایه انسانی به عنوان عالیترین و مهمترین منبع توسعه دور میکند و از دیگر سو ایجاد یاس و نا امیدی و کاهش و افت شاخص امید به آینده منجر به اقناع نخبگان و تحصیلکردهها برای ترک کشور مینماید.
باید قبول و باور کنیم که این بحث جدی است و طرح این موضوع و این یادداشت برای هشدار دادن نیست بلکه با توجه به آماری که از منابع رسمی در ادامه میآید نشان از پیدایش یک بحران بزرگ دارد که باید با سرعت فکری برای حل آن نمود.
مرداد 1344 نتایج بررسی مهاجرت که توسط سازمان ملل انجام شده بود، ایران را از لحاظ مهاجرت اتباع به کشورهای دیگر در ردیف پنج کشور آخر جدول نشان میداد )نزدیک به صفر) این بررسی ده سال بعد در سال 1354 نیز مجددا انتشاریافت که تغییری در رتبه ایران نشان نمیداد و مهاجرت ایرانیان نزدیک به صفر بوده است.
در سال 57 شمار ایرانیان مهاجرت کرده به زیر 50 هزار نفر رسیده بود. از این آمارها چنین برمیآمد که ایرانیان تمایلی به مهاجرت به کشورهای دیگر نداشتند.
اما این ارقام از سال 57 به بعد به شکل ناباورانهای تغییر کرده است. ایران دیگر در رتبه انتهای جدول نیست و برعکس به صدر جدول رسیده است. ایرانیان سومین مردم در جهانند که به دنبال مهاجرت هستند. در بین اتباع کشورهای مختلف ایرانیها بیشتر متقاضی برای مهاجرت به استرالیا را دارند که سالانه دهها نفر نیز جان خود را در این راه از دست میدهند. شمار جمعیت ایران 2 برابر شده اما میزان مهاجران ایرانی به عدد نزدیک به 7 میلیون نفر یعنی 140 برابر رسیده است.
در این بین حجم خروج نخبگان از کشور نیز قابل تامل است. طبق آمار صندوق بینالمللی پول، ایران از نظر فرار مغزها در بین 91 کشور جهان مقام اول را از آن خود کرده است و سالانه تا 180هزار نفر با تحصیلات عالیه از ایران مهاجرت میکنند.
بنیاد ملی نخبگان ایران اعلام کرد که 308 نفر از دارندگان مدال المپیاد و 350 نفر از برترینهای آزمون سراسری از سال 82 تا 86 به خارج مهاجرت کردهاند.
طبق آمار صندوق بینالمللی پول هم اکنون بیش از 250 هزار مهندس و پزشک ایرانی در آمریکا هستند. طبق آمار رسمی اداره گذرنامه، 64 درصد دانشآموزان ایرانی مدالآور المپیاد طی 14 سال گذشته از ایران مهاجرت کردهاند!
و این دردیست برای سرزمینی که از هر طرف تحت فشار و تهدید است که سرمایه های انسانی خودش را هم نتواند حفظ کند.
در واقع بررسی پدیده مهاجرت بدان معنا نیست که جلوی مهاجرت دانشجویان به خارج گرفته شود چراکه درپاره ای از علوم و فناوری های نو اگر استاد و یا دانش مربوط را نداشته باشیم کشورنمیتواند بدون تبادل دانشجو در حوزه بینالملل پیش برود تا به نتیجه دلخواه برسیم اما در این مسیر مشکل اصلی ماندگاری مهاجران در خارج کشور است، به همین منظور هدف اصلی بنیاد ملی نخبگان در چند سال اخیر بررسی این وضعیت و برنامه ریزی بهمنظور بازگشت این افراد است اکنون یک سال است که بنیاد نخبگان دانشجویان مشغول به تحصیل در 100 دانشگاه برتر دنیا را بهمنظور بازگشت مورد حمایت قرار داده است، تا بتوانیم با بسترسازی مناسب بهمنظور چرخش مغز در کشور، دانشجویان را به بازگشت به کشور ترغیب کنیم.
امروزنخبگان زیادی در حال بازگشت به کشور هستند و روند مهاجرت نخبگان به کشورهای پیشرفته رو به کاهش است و تمام قدرت آمریکا در شرکتهای فنّاورانهاش خلاصه شده است و کسی به صنعت فولاد و پتروشیمی پز نمیدهد. دیگر پز همه بر بحث هایتک است. در حال حاضر بیشتر کارکنان شرکتهای هایتک آمریکا را افراد خارجی تشکیل میدهند حتی مدیران عامل آنها نیز خارجی هستند و اتفاقات اخیر در آمریکا باعث شده که موج بزرگی از داخل این شرکتهای بزرگ فنّاورانه به سمت کشورهای خود سرازیر شوند.
علل اصلی جذب شدن نخبگان ایرانی را به مراکز علمی سایر کشورها را میتوان در موارد زیر خلاصه نمود:
بیتوجهی به ماهیت علم: بهطوریکه آن قدر که در رسانهها مثلا از خوانندگان، هنرپیشهها و ورزشکاران تجلیل میکنند، به چهرههای ماندگار علمی، استادان برجسته و مبتکران و مخترعان و… احترام گذاشته نمیشود.
بیتوجهی به پژوهش: یکی از عواملی که دانشجویان بسیاری را به کشور آمریکا میکشاند، عامل امکانات تحصیلی ـ تحقیقی و اعطای کمکهای تحصیلی و رفاهی است. در سالهای پس از انقلاب ایران، تعداد دانشگاههای داخل کشور بدون هیچ گونه برنامه مدوّنی یا تناسب رشتهها با مشاغل، گسترش یافتهاند و توجه بیشتر به سمت معیارهای کمّی تا کیفی بود. به روز نبودن اطلاعات، استفاده از روشهای سنتی و قدیمی و ابزارهای غیراستاندارد، پایین بودن سطح تحقیقات و پژوهش در مراکز علمی، عدم هماهنگی بین تحقیقات و کاربرد آنها، تخصیص بودجه ناکافی به امر تحقیق و پژوهش و گسترش و ترویج مدرک گرایی، از عوامل دیگری هستند که بیشترین نارضایتی و دلآزردگی را در بین دانشجویان، به دنبال داشتهاست.
عوامل اقتصادی: مسلما یکی از عوامل اساسی که اکثر فرزانگان را جذب کشورهای دیگر میکند، عوامل اقتصادی و فقر است. وقتی که میزان حقوق یک متخصص در خارج، دهها برابر حقوق همان شخص در ایران است، مسلما بعضی از متخصصان به فکر مهاجرت به آن کشور خواهند بود.
عدم شایسته سالاری: واگذاری بسیاری از مشاغل به افراد فاقد صلاحیت یا کم صلاحیت، واگذاری مشاغل بر اساس رابطه، عدم تطابق شغل با تخصص در رشته افراد، بوروکراسی (کاغذ بازی) دولتی و انحصاری شدن مشاغل، از دیگر عواملی هستند که به مهاجرت نخبگان از کشور، کمک کردهاست.
انحصارات دولتی: یکی دیگر از عوامل مهاجرت نخبگان انحصارات دولتی است. بهطوریکه در سالهای پس از انقلاب، از طرفی دولت به دلیل کوچک سازی، از جذب نخبگان سر باز زدهاست و از طرف دیگر روند واگذاری فعالیتهای کشور به بخش خصوصی به کندی پیش رفتهاست.
میزان امید به آینده: هرچه امید به آینده، بیشتر باشد، میزان مهاجرت کمتر میشود. امید به آینده جوانان در رابطه با شغل آیندهشان، میزان درآمد آنها، توانایی تشکیل زندگی، ازدواج، خرید مسکن، و… تاثیر گذارند و سرانجام امنیت کشور نیز در فرار مغزها بی تاثیر نیست. افراد، معمولا جذب کشورهایی میشوند که از لحاظ جذابیت و امید به آینده روشن، اطمینان بیشتری داشته باشند.
اگر با کمترین ذکاوت و هوشمندی، علل و ریشه ی موضوع "فرار مغزها" را واکاویِ میدانی کنیم و چشممان را به روی اطرافِ خویش نبندیم، درخواهیم یافت نخبگانی که حضور در کشور برایشان یک دغدغه ای عقیدتی است یا به هر دلیل، نا و توانِ رفتن به دیگر سرزمین ها را ندارند. به هر روی، بنا بر قول دیگران، ماندن را بر فرار ترجیح داده اند ولیکن مسوولان کشور، از رییس جمهور گرفته تا رییس یک اداره در دورافتاده ترین نقطه ی اداری این آب و خاک، بایستی پاسخگو باشند که؛ چرا عملکردشان در مقام استخدام و به خدمت گرفتن منابع انسانی اعم از نخبه و غیر آن، بر ابتنای "شایسته گزینی" استوار نیست!؟
شوربختانه! کم نیست مشاغل و پست های سازمانی در جای جای میهن عزیز که به افراد کم صلاحیت و یا فاقد صلاحیت، سپرده شده یا حتی متاسفانه! بعد از این، واگذار می شود و این، "بدترین نوعِ فرار مغزها" است. چرا که با "فرار مغزها"، سالانه، خسارت بسیار سنگینی بر کشور تحمیل می شود ولیکن در مقابل، در واقع، با استخدام افراد در غیرِ تخصص و حرفه و رشته ی تحصیلی شان، تضییع حقوق شهروندان در سطح کلان اتفاق میفتد. فرار مغزها، فقط از داخل به خارج نیست؛ مغزهای ماندگار را دریابیم که برای یک لقمه نانِ سنگکِ تازه ی هزار و پانصد تومانی، به ناچار، شغلی را می پذیرند که منطبق با تخصص و حرفه و علاقه شان نیست. و بدون تردید، عددِ "مغزهای ماندگار" از شمارِ مغزهای پایدارِ سفرکرده به خارج از کشور، بیش است.