• يكشنبه 30 ارديبهشت 1403
  • الأحد 12 ذو القعدة 1445
  • Sunday 19 May 2024
فرهنگی

سنگفرش کردن، خدمت یا...

   23 آبان 1395  325

ایمان محمدی - چهارباغ، خیابان خاطره های بیشتر اصفهانی هاست، در طول آن راه رفته اند، خرید کرده اند، در یک گوشه آن بستنی خورده اند، سال ها پیش تاترهای مرحوم ارحام صدر و بعدتر اکلیلی را به تماشا نشسته اند، آقا رشید هم معرف حضور هست!

سینما هم اگر می رفتند و می روند، همین چهارباغ را باید با ماشین، اتوبوس یا پیاده گز می کردند، مثل حالا که می روند.

بازار هم که دارد، یک معنای ذهنی چهارباغ، بازار است. پوشاک و کفش، همه چیزفروشی ها، و چند کتاب فروشی قدیمی.

از سال ها پیش بازار کتاب اصولا به نام چهارباغ خورده است، پاساژ چهارباغ و زیرزمین های روبروی آمادگاه!

این ها فقط خاطره نیستند، زندگی اند برای مردم این شهر، چه بسیار مسافران ایرانی و خارجی که اصفهان را با چهارباغ و اطرافش می شناسند.

اینکه بناهای تاریخی مثل نقش جهان و سی و سه پل حاشیه چهارباغ هستند یا بالعکس را گاهی نمی شود از هم تمیز داد.

اما اینجا برای خودش هویتی دارد، به درازای تاریخ صفوی، درست است از آنچه شاه عباس در انداخت و بسیاری از سیاحان عالم ذوق مرگ آن می شدند، امروز به لطف دست خطاکار ظل السلطان جز چند بنای جان بدر برده مثل عمارت هشت بهشت، چیزی باقی نمانده اما چهارباغ از اسب افتاد ولی از اصل نیفتاد.

روزگاری این گذر، نهری و حوضی داشت، سنگفرشی و گل و بلبلی، صنعتی کرده بود معماری ایرانی، از دروازه دولت می رفت تا پای کوه صفه.

عجیب که رعیت و حاکم شریک این سفره بودند، یکی با پای پیاده و دیگری با خدم و حشم. یک روز هفته هم قرق نساء بود، گزمه و شحنه مراقب که چشم مردان دور باد.

سال ها بعد که نحوست قجری دامن ایران را گرفت، اصفهان هم مهجور شد، معماران چیره دست بی جانشین در گورستان ها آرمیدند و هر کس تکه ای از کاشی و آجر یا حتی چنارهای این شاه باغ را چون غنیمت جنگی غارت کرد.

روزگاری شد که باید چشم بر این دست تطاول خون می گریست، اگر هم نبود تدبیر تجار به وقف نقش جهان و بازارش، معلوم نبود، شجره نکره ناصرالدین میرزا آن را به چند می فروخت.

درست که همه آن عمارت ها بر باد رفت اما شهری فکر زاینده دارد، بالاخره خواب هم باشد بیدار می شود، شتر نشسته باشد هم از خیلی ها رشیدتر است!

اصفهان دوباره جان گرفت و چهارباغش هم با همه کاستی ها به راه شد، بازارها و تولیدی ها دوباره برآمدند، سینما ساخته شد و درخت و سبزه هم یار خیابان شد.

دوباره دروازه دولت، راهش را برای دولتخانه صاف کرد، امروز شهردار و استاندار، چهارباغ نخواهند هم جلوی چشمشان است، به علاوه ارگ عظیم جهان نما که نه شتر است و نه گاو و پلنگ.

هنوز قصه این کوه آجری و ارتفاع نامیمونش که نقش جهان را مرز حذف شدن از فهرست آثار جهانی پیش برده بود، به پایان نرسیده است.

زخم سنگین عبور و مرور از خیابان های موازی التیام نیافته و متروی تاریخی که دل تاریخ شهر را شکافت، به سامان نرسیده که بانگ دوچرخه بهتر چهارچرخه است بلند شد.

در ترجیح پیاده به سواره حرفی نیست، کسی منکر پاکتر شدن هوا بدون دود این همه ماشین دودی و موتورسیکلت و اتوبوس نیست.

سه شنبه بدون خودرو هم که تدبیر بلدیه فخیمه است، برای خودش برندی شده در قحطی تحرک و سواره پسندی مردمان!

اما هر گفته جایی و هر نکته مکانی دارد، کاری که می خواهد یک شریان اصلی شهر را به هم بریزد، به قول استاد نامور مطلق، آشوبی در اندازد تا نگاری از پس آن سر برآورد، مقدمات می خواهد، نظر و ایده نو می خواهد، با چند ساعت از یک روز بستن خیابان و پیادگان را ارج نهادن به نبود ماشین سوارها که چهارباغ پیاده رو نمی شود.

گفتند که با خبر باشید، همین که بیل و کلنگ و تیشه برخواهیم داشت به کندن آسفالت ها و سنگ و سیمان می آوریم برای سنگفرش کردن همین یک تکه، از دروازه دولت تا میدان انقلاب.

متحول می کنیم اینجا را و دوباره بدنه آن را نو خواهیم ساخت، البته کسی نمی گوید آنکه پیشنهاد داده و کسانی که مصوب کردند و امر دادند، بی خیال و یک شبه خواستند این ره چند صد ساله را طحی نو دراندازند.

بی تجربه هم نیستند، سبزه میدان قدیم را چنان ساختند که خود ملکشاه سلجوقی هم به خیالش خطور نمی کرد، بدنه چهارباغ را هم یک تکه اش را ساختند، با ستون هایی از بتون مسلح، نه شبیه امروز و نه دیروز، جهان نما را نپرسید که نگفتنش بهتر است.

حالا اگر کسی از سر دلسوزی بپرسد، آن قبلی ها که آشوبشان کردی، چه شد، کارآفرینی اش کجاست، نوآوری در معماری اش چه شد و ارزش هنری آن نزد کدام المان آن است، چه پاسخ می دهند؟

و بعدتر؛ حالا چه می خواهید بکنید هم پرسش بعدی ست؟!

با این مغازه و فروشگاه چه می کنید؟ مثل بازار طلا خواهد شد که کسی به آنجا نرفت؟

مانند جهان نما شد که نُه شب به بعد خانه خاموشیست؟ یا خیابان میرداماد که تنها، راه فرار از طرح ترافیک شده است.

این شهرآشوب استاد ما تا کجا خواهد رفت و چه می شود. این مناره که قرار است بیاورید، چاهش را کنده اید؟ سینماها چه می شوند و کتابفروشی سرنوشت شان چیست؟

توریستی که قدم بر این سنگفرش ها می گذارد چه گناهی کرده اگر دوباره معجزه ستون بتونی را به جای هنر ظریف ایرانی ببیند یا آن کسی که پای پیاده رفتن ندارد، چشم دیدن ندارد با این خیابان چه کند؟

گیریم که طرح تحول دوباره در بدنه های این خیابان، مغازه و فروشگاه جدید بر پا کرد! جنس این فروشندگان بخت برگشته را چه کسی با چه وسیله نقلیه ای می آورد.

با درشکه؟ ماشین برقی یا دوچرخه! هر کدام اگر انبوه شوند، دیگر پیاده از دست آنها به کجا فرار کند؟

به هر صورت این بزرگواران که در بلدیه شهر و دولتخانه به قصد خدمت آمده اند یا پارلمان شهری نشین های عزیز باید پاسخ دهند به مردمی که متعجب و حیران، وقتی چهارباغ سنگفرش شد و خواستند به محل کارشان، تیمار بیمارشان و خرید کفش و لباس فرزندشان به این خیابان بیایند چه چیزی خواهند دید.

هزینه یک رفت و برگشت برایشان چقدر است و تا به میدان انقلاب بروند یا برگردند، یک سینما رفتن و دیدار با دوست تازه کردن، کیسه مبارکشان چند درصد مالیات بر ارزش افزوده را متقبل می شود.

اگر حمل بر دخالت نشود، در این خزان مالیه که ورد زبان همه است، دخل این فیل هوا کردن از کجاست و خرجش به صورت خواهد بود!

خاطر سرقفلی داران و مالکان این زمین ها چگونه آسوده می شود و چه بر سر هنرمند و هنرش خواهد آمد اگر در آینده اجرای تاتر و اکران یک فیلم باید جور هزینه ها را بکشد.

نکته دیگر ؛ نیاکان ما وقتی طرح چهارباغ را درانداختند، نوستالژی پیاده روی برشان نداشته بود، یا قصد رجوع به معماری سلجوقی و دیلمی را نداشتند، کارشان تازه بود اگرچه تازه کار نبودند، نیتشان برای فردا بود اگر چه دیروز ما بودند.

پرسش این است ما در این روزگار نو چه برای فرزندان خود خواهیم ساخت، فردا که رفتیم و رها کردیم این بند تن را، در این نشست های تخصصی، استادان فن چه تحلیل می کنند، آیا سربلند از ساختن فضایی برای همه مردم شهر خواهیم بود یا آنها نیز می گویند، در این دوره شهر تنها درجا زد و جز خاطره بازی چیزی برای عرضه نداشت؟

در پایان حق مطلب را باید ادا کرد، طرح پیاده راه شدن چهارباغ در اصل خود منطقی و عقلانی است. آسودگی در محیط و فضای مکث به وجود آمده باعث بهتر شدن شاخصه های بهداشت روانی خواهد شد، در دیگر نقاط جهان هم تجربه هایی بوده که سواره به زیر زمین منتقل شده و محیط پیاده روی با امکانات فرهنگی و جاذبه های هنری سطح بالا پوشیده شده اند. خواسته کارشناسان و مطلعین امور شهری این است طرحی به این عظمت و هزینه مادی و معنوی بالا بهتر است به نظر اهل فن برسد و مدتی در یک فضای باز و انتقادی مورد بحث کارشناسان و تبادل نظر با آنان قرار بگیرد تا قول ها شنیده و بهترین آن برگزیده شود.

نظر دادن

تمام اطلاعات علامت گذاری شده با * را وارد نمایید. کدهای HTML مجاز نمی باشد.

آخرین مطالب

  • یادداشت
  • گفتگو

خبر خوان

پربازدیدترین اخبار

  • کل اخبار
  • اجتماعی
  • اقتصادی
  • سیاسی
  • فرهنگی

به ما اطمینان کنید

چون بر این رواق پنداری در خور عرضه شود و گونه ای سخن به میان آید که همه را نیک آید، پس بایستی آن عرضه را ثواب گرفت و چون محتسب بر احوال خود باشی، چراغ هدایت برگرفته ای و بدان راه ها که نا امن است، توانی گذر کردن. پس ابتدایی را محتسب و انتهایی را محتسب و همه و همه چون حساب کار خود گیرند، فعل نیک به انجام رسد، که حق نیز نیک بر احوال واقف است.

ما را دنبال کنید

اوقات شرعی

اذان صبح
طلوع خورشید
اذان ظهر
غروب خورشید
اذان مغرب

اطلاعات تماس