این روند در کنار فریز شدن حجم عظیمی از نقدینگی موجود کشور در بانک ها وضعیتی را به وجود آورده که آمارها از بلا استفاده ماندن 85 درصد نقدینگی کشور در بانک ها و همچنین منازل شهروندان خبر می دهد، سرمایه عظیمی که می تواند موتور محرکه تولید، تجارت و ارایه خدمات در کشور باشد به شکلی غیرمولد، کابوس های واقعی را رقم می زنند که هر ازگاهی بر روان اقتصاد ملی آوارمی شوند.
انتقال سرمایه سرگردان از بانک ها به بازارهای مکاره نیز یکی دیگر از همین کابوس هاست که باعث ریزش بهمنی از نقدینگی و تورم بر سر ارزش پول ملی و دارایی های نقدی مردم می شوند، در واقع می توان این نقدینگی های غیرمولد و سرگردان را به دسته ای از مزدوران بی سرزمین تشبیه کرد که هرازگاهی به خدمت کسی درمی آیند و بدون هرگونه اراده ای، به آشوب های اقتصادی دامن می زنند.
در همین زمان که کشور از حجم مهارنشدنی نقدینگی و سرمایه های سرگردان رنج می برد، کم نیستند کارآفرینان یا صاحبان کسب و کاری که آسیب دیده از نوسانات ارزی، با کمبود سرمایه برای شروع یا کار یا ادامه آن مواجه هستند.
اما آیا راهکاری برای تامین نقدینگی مورد نیاز این شرکتها و سرمایههای لازم برای آغاز فعالیت در زمینههای مختلف اقتصادی وجود دارد یا نه؟ باید مانند قبل چنین افراد یا شرکتهایی زیر بار تسهیلات دو رقمی بانکها کمر خم کنند و پس از یک دوره فعالیت برشکست شوند؟
نگاهی به حجم عظیم نقدینگی فریز شده در بانک و همچنین عدم کارایی دو دههای سیستم بانکداری کشور در هدایت این سرمایههای نقدی به سمت تولید مولد و سرمایههای سالم اقتصادی نشان میدهد که روشهای پیشین در اعطای تسهیلات تکلیفی از سوی دولت و یا مراجعه مستقیم فعالان اقتصادی به سیستم بانکی کشور جهت تامین نقدینگی در گردش یا سرمایه اولیه آغاز به کارشان، تا کنون نتوانسته منافع چندانی برای اقتصاد کشور داشته باشد. چه اینکه کماکان یکی از شکایتهای اصلی صاحبان شرکتها و صنایع تولیدی بالا بودن نرخ سود بانکی، بروکراسی حاکم بر روند دریافت تسهیلات میباشد. از سویی دیگر بالا بودن نرخ تبدیل سرمایه در کشور بر ناتوانی بورس در تشکیل بازار بدهی و سرمایه یکی دیگر از عوامل افت تولید و کاهش رقبت فعالان اقتصادی برای شروع کسب و کارهای جدید است. با این همه در همان زمانی که همگان از نبود نقدینگی در بازار و سختتر شدن روند دریافت تسهیلات سخن میگویند، با یک بحران کوچک اقتصادی یا پخش شدن شایعهای بدون پشتوانه، بازار با حجم وسیعی از سرمایههای سرگردان روبرو میشود که همچون سیل بر سر اقتصاد کشور آوار میشود. یک روز سکه، روزی دیگر ارز و زمانی هم زمین و مسکن هدف تیرهای سرگردان این سرمایهها قرار میگیرد. نبود شرکتهای معتبر سرمایه گذاری و ناشناخته ماندن سیستمهای مبتنی بر اعتماد (مانند صندوقهای سرمایه گذاری در غرب که تراست خوانده میشود) در کنار ریسک پذیری بسیار پایین صاحبان سرمایه سرگردان راهی جز هجوم به بانکها را برای دریافت سودهای به ظاهر بالا باقی نمیگذارد.
همین امر باعث شده تا ایدههای جدید و نوآوریهای اقتصادی طی سالیان گذشته در کشور به محاق بروند، جوانان خوش فکر و تحصیل کرده در جستجوی افقهای تازه راهی مهاجرت شوند و اقتصاد تک محصولی کشور کماکان در راه پیشین خود ادامه مسیر دهد.
تجربه کشورهای توسعه یافته در حوزه مدیریت سرمایههای سرگردان با تشکیل بازارهای ثانویه سرمایه ایجاد صندوقهای سرمایه گذاری و به وجود آوردن ونچرکاپیتالها (موسسات سرمایه گذاری خطر پذیر) باعث شده تا به جز در زمان بروز بحرانهای عظیم جهانی، این کشورها در برابر تکانههای ناشی از حرکت سرمایههای سرگردان مصون باشد و صاحبان سرمایههای سرگردان ترجیح بدهند برای حفظ ارزش داراییهای خود روشهای خلاقانهتری برای مقابله با احتمال کاهش ارزش پول یا قدرت سرمایه خود پیدا کنند. آنها با بها دادن به افکار و ایدههای جدید بخشی یا تمام سرمایه خود را در مسیر تولید کالا یا ارایه خدمات و همچنین تامین مالی شرکتها و فعالان اقتصادی خرد و متوسط به کار میگیرند.
همین روند در کشورهای توسعه یافته از تجمیع ثروت و ایجاد انحصار در کنار به هم ریختگی های ناشی از هجوم سرمایه های سرگردان جلوگیری کرده و همچنین جلوی انباشت نقدینگی را می گیرد، در این کشورها بانک ها وظیفه تسهیل نقل و انتقالات مالی و اعطای تسهیلات مختلف به متقاضیان را بر عهده دارند نه اینکه با خرید ملک، دخالت در بازار ارز و بازی با سرمایه های مشتریان خود، به دنبال بنگاه داری یا تصدی گری در بازار باشند.
امروز اصلاح نظام پولی و مالی کشور و سامان دادن به آن، یکی از اولویت های اصلی برای گذر کردن از توسعه نامتوازن، پیشرفت حداقلی و فساد موجود در لایه های مختلف اقتصادی کشور است. سخنانی که جسته وگریخته، با سند و یا به صورت شایعات قوی به گفتمان مسوولان پولی و مالی کشور تسری پیدا کرده، موید وجود حجم وسیعی از پولشویی، فرار از مالیات و سودهای غیرمتعارفی است که از معاملات غیرقانونی، شبه قانونی و یا سوء استفاده های همراه با رانت ناشی می شوند، این حجم از پول کثیف که بخشی از آن در سال های گذشته باعث رشد قارچ گونه موسسات مالی غیرمجاز شده بود، علاوه بر خسارت های جبران ناپذیر به فعالیت های سالم اقتصادی و از بین بردن مزیت های کسب و کارهای تولیدی، تبعات بسیار پرخطری برای امنیت ملی کشور به دنبال داشت که یک چشمه آن در حوادث دی ماه سال گذشته دیده شد.
رانت عظیم 35 میلیارددلاری که به واسطه تصمیمات اقتصادی دولت در آستانه شروع تحریم ها برای ثبت سفارش کالا به وجود آمد و هنوز ابعاد آن به صورت شفاف برای افکار عمومی بیان نشده، گوشه ای دیگر از ضعف های ساختاری نظام مالی و بانکی کشور را نمایان کرده که هر لحظه چون بمبی ساعتی آماده بر هم زدن معادلات اقتصادی کشور را دارد، بر هم زدنی که به صورت عجیبی همراستا با تلاش های دشمنان بیرونی از آب در می آیند و در نهایت با شدت گرفتن آنها، تنها خزانه و دارایی های ملی شهروندان ایرانی است که باید در قالب پرداخت خسارت فلان مال باختگان یا بلوکه اموال ملت به خاطر ضعف های سیستم بانکی و عقب ماندگی آنها در مقابله با پولشویی، هزینه بپردازد، هزینه ای که هر روز در رکود تورمی و خالی شدن سفره های مردم خود را نشان می دهد.
در حال حاضر به اذعان اکثر قریب به اتفاق کارشناسان حوزه اقتصاد و نظام بانکی، بهترین و عاجل ترین راه کاری که در برابر تصمیم گیران و ذینفوذان کشور قرار دارد، تن دادن به شفافیت مالی، بستن گلوگاه های فرار مالیاتی، کاهش هر چه بیشتر معافیت های مالیاتی و گمرکی، مقید کردن همه دستگاه ها و نهادهای دولتی و عمومی به رعایت قوانین ضد فساد و مقابله واقعی(و نه فرمالیته و فرمایشی) با پول شویی و برخورد بی اغماض با برهم زنندگان نظم اقتصادی کشور به شکلی واقعی و در چهارچوب یک روند ادامه دار(و نه اعدام چند نفر به قصد درس عبرت) است.
راه دیگر نیز ادامه دادن به همین روند کج دار و مریض، مماشات با کانون های غیررسمی مالی و هزینه کردن از جیب ملت برای راضی نگه داشتن بخش کوچکی از جامعه شبه سرمایه دار اما بی مسوولیت(کسانی که نه قاعده انصاف را در تجارت می فهمند و نه به قوانین بازی پایبندند و خط قرمزی در سوداگری ندارند) کشور است که حاصل آن را تا امروز در رونق پایین یا رکود اقتصاد غیرنفتی، به محاق رفتن تولید، از هم پاشیدن کسب وکارهای کوچک و متوسط در کنار عمق نیافتن اقتصاد تولید محور و فقدان ارزش افزوده در خدمات، مشاهده کرد، امروز دولت و نظام خود را در برابر بیماری می بینند که بدون یک جراحی دردناک و اساسی در حوزه های مالی و بانکی آن، نمی توانند به خروج بیمار از اغما امیدوار باشند، اگر این جراحی انجام نشود، کماکان رگ حیاتی کشور از شریان نفت می گذرد، شریانی که امیدواری به جریان همیشگی آن تنها خیالی ناشی از سنگینی مزاج است و نه تدبیری از سر تصمیم به علاج!