عضو پیمان سنتو، اولین خاکریز خاورمیانهای غرب در برابر کمونیزم و تنها تولید کننده نفت در آن روزها که میانه دعوای منطقهای آمریکا و شوروی با محوریت فلسطین، ایستاده بود، به هوای پایدار کردن خواستههایش از ایالات متحده زیر بار قانون حق قضاوت کنسولی (کاپیتولاسیون) رفت.
شاهی که پدرش یکبار همین قانون را ملغی کرده بود به نشانه انگلیسستیز بودن، تن به خفتی داد که تا سال 57 آن هم با نگونسار شدنش از دامن کشور پاک نشد.
در این فضا که مبارزان خسته، ایدئولوژیهایشان در بنبست و همه درتخدیری اجباری سر خود را دربرابر نوسازی آمرانه خم کرده بودند، صدایی از قم بلند شد که تا بلندای تاریخ امتداد یافت.
این صدای اعلام خطر بود برای ایران واسلام، ندای شفقت آمیزی بود که سربلندی ارتش را میخواست، تظاهر بیرونی خاطری بود که ظلم را بر نمیتابید و خاموش ماندن مسلمان بر آن را گناه میدانست.
بغض فروخفته ملتی که پس از مشروطه، استبداد رضاخانی و کودتای آمریکایی را از سر گذرانده بود، زخمهای 30 تیر و 16 آذر را بر سینه داشت و حالا در توسعه نامتوازن و انسداد سیاسی و مانور تفاخر بزرگ ارتشدار به دام افتاده بود.
روح الله موسوی خمینی با همان حرکت اول نشان داد نه دغدغههای روشنفکرانه را نمایندگی میکند و نه سرخی علم او زاییده داس و چکش است، و نه گرفتار تحجر و جمود برخی روحانیون! او نشان داد برای همه اینها یک رهبر است.
15 خرداد روز تولد یک راهبر، مبارز و معمار از دل همه تاریخ سراسر خون و هرمان و فقدان این سرزمین بود، کسی نه فقط کهنه طومار مستبد که سفره استبداد را جمع کرد.
او همان صدا بود که در عین ممنوعیت، محرومیت و محدودیت، از میان خطوط اعلامیههایش یا بیان در تبعیدش ملتی را تکان میداد، هرچه پهلوی و دستگاههای تبلیغاتی او بر طبل توخالیشان کوبیدند، آب در هاون بود.
صدای خمینی کبیر بود که به جنگ مسلحانه نه میگفت، صلاح و آرامش را برای بشر میخواست و اسلام را نه در تقابل با مردمسالاری که کامل کننده و دمیدن روح اخلاق ومسولیت پذیری در آن میدانست.
خمینی روحی بود که در جهان بدون روح دمیده شد، بر یک تشکچه ساده نشست و همه هیمنه جهان مادی را به سخره گرفت، او قلب جهان شد و با هر طپش امید و شجاعت را برای تن خسته مستضعفان عالم به ارمغان میآورد.
خمینی واژهای شد که چپ و راست برای آن تعریفی نداشتند، نه دشمن بورژوازی بود و نه واعظ پرولتاریا، آمده بود تا انسان را به جای خود برگرداند، به خلیفه الله بودن!
این خمینی بود که یک موی کوخ نشینان را به همه کاخ نشینان ترجیح میداد، او بود که میگفت ما نان و پنیر خود را میخوریم و روی پای خود میایستیم.
او همو بود که در عین عظمت وقتی شاعری زبان به مدحش گشود، پناه به خدا برد، خمینی بودن تنها از خمینی برمیآمد، کسی که در بهشت زهرا انگشت اشاره به سوی جهان گرفت و گفت: "به پشتیبانی این ملت دولت تعیین میکنم".
تنها این یگانه تاریخ که وقتی کشور گرفتار جنگ تحمیلی است، آن را تا ساحل آرام هدایت میکند و به حال رزمندگان غبطه میخورد و آرزو میکند در کنارشان باشد.
این معمار استقلال در اوج جنگ سرد در برابر جنگ نیابتی و حتی مستقیم دو ابرقدرت جهان در آن هشت سال مقدس ایستاد، گفت رمز پیروزی وحدت کلمه است.
اما خمینی امام بود، نه چون روزنامهها نوشتند یا بر منابر خطبه کردند، او ازهمان وقتی که بر طاغوت خروج کرد، امام ملت شد و تا روزی که با قلبی آرام و دلی مطمئن به پروردگار خویش رفت همچنان امام بود بی آنکه لحظهای دچار غرور شود.
امام خمینی، پیرجماران، مرشد و انسان کامل ایستاده بر ایوان حسینیه کوچک خویش، نظم قدرتهای مادی جهان را به چالش کشید، راهی را گشود که همه ملتهای جهان برمبنای حریت و انسانیت میتوانند برای رهایی از یوغ استبداد و استکبار آن را برگزینند.
همانطور که امروز ملت کهن ایران، جان بدربرده از درازنای تاریخ خود بر قله های انسانیت ایستاده است، درست که زرق و برق مادیگرایی را بر پیشانی خود ندارد اما با سرمایهای که از دم مسیحایی خمینی کبیر و گفتمان توحیدی در باطن وجودش حمل میکند راه خود را به سوی تعالی و عظمت تا اتصال به انقلاب جهانی حضرت ولیعصر (ارواحنا فدا) ادامه خواهد داد هیچ گاه فراموش نمیکند که همه چیز از یک خرداد شروع شد.