بزرگترین رسانه با بیشترین فراگیری در کشور تا امروز صداوسیما به شمار میرود، دستگاهی عریض و طویل که سالانه بخش عظیمی از بودجه کشور را میبلعد و آنقدر کارمند دارد که هیچکدام از غولهای رسانه در دنیا به پایش نمیرسند، دهها شبکه تلویزیونی و رادیویی دارد که به زبانهای مختلفی چون عربی، انگلیسی یا اسپانیایی در حال پخش تولیدات این سازمان هستند، بهغیراز همه اینها یک روزنامه پرتیراژ و ارزانقیمت هم دارد که یارانه دولتی بالایی دریافت میکند و منعکسکننده نظراتی است که در برنامههای سیاسی، اجتماعی یا فرهنگی صداوسیما پخش میشوند.
اگر کسی سنش قد بدهد یادش هست در دهه شصت خبری از تبلیغات تلویزیونی نبود، برنامهها محدود به همان دو کانال بود با نصف روز برفک که کنار رادیوی سراسری، به انجاموظیفه مشغول بودند، اما در دهه هفتاد، جعبه جادو در ظاهر و باطن عوض شد، شبکه سه و بعدها چهار و پنج و خبر آمدند و با برداشتی که یک طیف خاص از رسانه داشتند شروع به تولید محتوا کردند، تا لاریجانی رییس این سازمان بود، سریالهای پرطرفدار و برنامههای با بار علمی و فرهنگی بیشتر بود و به غیر برنامه هویت و بعدها چراغ، این سازمان خود را چندان وارد درگیریهای درون جناحهای حاکمیت نمیکرد، بودجهاش را میگرفت و با قبض و بسطهای فصلی در فرهنگ و سیاست خود را هماهنگ میکرد.
اما وقتی کسانی این سازمان را در اواخر دهه هفتاد بهطور مستقیم وارد درگیریهای سیاسی کردند، کمکم تبدیل به تریبونی برای تاثیر مستقیم و غیرمستقیم یک تفکر خاص شد، محتوای برنامهها بیشتر جهتدار و صداوسیما با افزایش بودجه دریافتی از دولت، به بزرگترین کارفرمای فرهنگ و رسانه در کشور تبدیل گشت.
همان زمان بسیاری از نخبگان اجتماعی مستقل به یکطرفه شدن جریان اطلاعرسانی از رسانه ملی و تولیدات ایدئولوژیکی زده هشدار میدادند، کسانی بودند که فربهشدن بدنه صداوسیما را دردسر زا میخواندند و به دلیل بسته بودن ساختار مدیریتی و ضعفهای نظارتی، این سازمان را مستعد ابتلا به فساد مالی میدانستند.
هرچند مجلس ششم با ابتکار مرحوم کردان، نتوانست نتایج صریحی از تحقیق و تفحص خود بگیرد (ایشان 6 کامیون پر از اسناد برای هیات فرستاد) اما در همان زمان همصحبت از 50 میلیارد تومان درآمد تبلیغاتی این سازمان و ابهام در محل هزینه کردن آن میشد. سیستم مدیریت صداوسیما البته در همه این سالها با انکار رفتار جناحی، هیچگاه پاسخ مستدلی به این ابهامات نداد و مدام خود را عنوان سازمانی که زیر نظر رهبری معظم انقلاب اداره میشود معرفی کرده و میکند اما در عمل بهصورت مداوم در فرمایشات و رهنمودهای ایشان در لزوم حفظ وحدت، نواندیشی و آزاداندیشی را نادیده میگیرد.
هر بار که رییس رسانه ملی عوض میشود، بسیاری چشم نگران میشوند و با بیم و امید، منتظر میشوند ببینند مدیر جدید چه میکند که هرسال دریغ از پارسال، هرروز مسیر گفتگو بستهتر و برنامهها یکطرفهتر میشوند، صداوسیمایی که در دولتهای نهم و دهم و حتی پیش از شروع دولت نهم، تمامقد پشت دولت میایستاد، امروز برنامههایی تولید میکند که سرتاپای دولت با آن شسته میشود، انتقادات عجیبی مطرح میکند و ژست منتقدانه به خود میگیرد.
این سازمان خود را مدافع سبک زیست اسلامی میداند اما هیچگاه از ظاهر به عمق نرفته است، گمان میکند تنها با رعایت حجاب و تمرکز بر برنامههای مذهبی میتواند منادی چیزی باشد که در دیگر مواقع عملا آن را نادیده میگیرد.
برنامههای تبلیغاتی و سبک زندگی که بیشتر خانوادهها را به داشتن سبک زندگی مصرفی و تجمل گرایانه ترغیب میکند، درحالیکه خط فقر بخش زیادی از جامعه را پشت سر گذاشته است، برنامههای رسانه ملی مدام مصرف گوشت قرمز و مرغ را به رخ آنها میکشد تا جایی که یکی از مسوولان از صداوسیما خواهش کرد که برنامههای آشپزی را کاهش دهند چون همه مردم نمیتوانند مدام پروتئین بخرند.
صداوسیما یا همان سازمان رادیو و تلویزیون ملی امروز دیگر آنقدر نمک بر زخمها پاشیده و آش را شور کرده که صدای بسیاری از دوستان اصولگرای خود را هم درآورده است، شاهکارهای غیرحقوقی رسانهای که به فرموده حضرت امام قرار بود تا دانشگاه باشد، این روزها بسیاری را بهصف منتقدان رسانه ملی افزوده است، پخش آنچه اعترافات شاخهای اینستاگرامی نامیده شد، در حالی اتفاق افتاد که جامعه سرخورده از پالایه تلگرام، هنوز نتوانسته به پیامرسانهای داخلی اعتماد کند و حالا رسانه ملی در یکسوی بازی، به افشای نقش مخرب شبکههای اجتماعی غیربومی میپردازد و از سلبریتی داغان و شاخ شکسته، قهرمانهای مظلوم میسازد، آنهم پیش از صدور حکم دادگاهی که معلوم نیست آیا میتواند صداوسیما را هم به خاطر قضاوت زودهنگام مورد مواخذه قرار دهد یا نه؟
از سوی دیگر تنزل کیفی آثار تولیدشده و شباهت روزافزون آنها به سریالهای ترکیهای، ضمن اینکه نشاندهنده شکست این رسانه در درونزایی و سیاستهای فرهنگی تک جانبه گرای اوست، واقعیت تلخ دیگری را یادآور میشود، این واقعیت که ماهواره تا اندرونی مخاطبان سنتی رسانه ملی رسوخ کرده و چنین تغییری در فرم و محتوا نشان از استیصال برنامهریزانی دارد که خود را استراتژی ستهای قهار جبهه جنگ فرهنگی میدانند اما در مقابل رنگ و آب همسایه، تدبیری برای عرضه ندارند و تنها نقطه تکیه آنها چند برنامه طنز و ویژهبرنامههای ورزشی است.
اما چگونه شد رسانهای که زمانی زنجیره پدرسالارش با موضوع بهروز و پرداخت مناسبش، میتوانست شبها خانوادهها را دورهم جمع کند، اینچنین تنزل یافته که اعتماد بسیاری را ازدستداده، بیاعتمادی که قرینه آن را در آمارهایی میتوان دید که ضریب نفوذ ماهواره در کشور رابین 50 تا 70 درصد میدانند.
فرورفتن صداوسیما در چنبره یک تفکر خاص و نفوذ حاملان آن تفکر به ارکان تصمیمساز این سازمان باعث شد تا آنان خود را بینیاز از سلیقههای دیگر ببینند و حیات خود را با زلفی گره بزنند که گمان به پایداری آن میبرند، همانهایی که وقتی پای رأی مردم در میان باشد بهجز با مدد زورافزاییهای مخصوص، شانسی برای موفقیت ندارند، پس آنقدرحضورشان در شبکههای مختلف زیاد شده که گویا صداوسیما تبدیل به محوری برای جذب گریزان ها از مرکز مردم شده است.
اینها را باید در کنار توقع روزافزون سازمان برای تصویب بودجههای کلانتر گذاشت، آنهم درزمانی که در بسیاری بخشهای خبری و تحلیلی این رسانه، مجری یا کارشناس باید بتواند به هر سیاستی که دولت اجرا میکند یا درصدد اجرایش است، بتازد، دستاوردهایش را به سخره بگیرد و در دل مخاطب بذر ناامیدی بکارد.
امروز دیگر، نخبگان بر سر اینکه روش اداره فعلی صداوسیما به این شکل، قابل ادامه نیست، به توافقی نانوشته رسیدهاند. آنها دریافتهاند که روند اداره غیر شفاف، نخبه ستیز و تنگنظرانه این سازمان که باعث ناکارآمدی آن شده، وضعیتی را به جود آورده است که مرجع خبری یا هنجاری بخشهای قابلتوجهی از جامعه در خارج از مرزها جستجو شود و عکسالعملهای آنان در برابر وقایع اجتماعی و سیاسی با توجه به منابع اطلاعات غیربومی تنظیم شود، که سنخیتی با الزامات روز جامعه ایران ندرد.
برای رسیدن به یک رسانه ملی که نه در اسم که در عمل نیز بر بازتابدهنده روح جمعی ملت ایران باشد، ابتدا باید نظام رسانههای دیداری و شنیداری از انحصار خارج شود و مانند همه دنیا، دیگران نیز وارد صحنه شوند، مخارج رسانه ملی با شفافیت موردبررسی قرار بگیرد و شورای نظارت بر آن نیز کارکرد خود را باز پس گرفته و این رسانه را به ملت بازگردانند. آنگاه دیگر صداوسیما متهم پروندههایی نخواهد بود که خود نیز به دلیل مسوولیت فرهنگی و اجتماعیاش، یک پای قصه و اتهام است.